هر نسل جدید جوانان را نسبت به پدر و پدربزرگشان تنبل ، خودخواه و بی ارزش می داند. اینها ایده های کاملاً متداولی در مورد زندگی جوانان است ، زمانی که با آرمان های نسل قدیم همخوانی نداشته باشد. با این وجود کودکان تغییر می کنند و ارزش های کل جهان نیز با آنها تغییر می کند.
دستورالعمل ها
مرحله 1
نسل جوان مدرن را نسل "YAYAYA" نیز می نامند. این جوانان مطمئن هستند که همه کارها در این دنیا برای آنها انجام شده است ، بیشتر از همه آنها به راحتی ، نفع خود اهمیت می دهند ، کاملاً به ارزش خود برای دیگران اطمینان دارند. وبلاگ ها ، توییتر ، شبکه های اجتماعی ، اینستاگرام به نیاز آنها برای ابراز وجود کمک می کنند. لازم است بلافاصله یک رزرو انجام دهیم که ما در مورد روندهای جهانی در جهان صحبت می کنیم ، و نه در مورد هر کودک خاص.
گام 2
توسعه فن آوری به این کودکان اجازه می دهد تا هر مرحله از زندگی خود را توصیف و عکاسی کنند ، و بسیاری از آنها کاملاً مطمئن هستند که دنیای اطراف آنها به آنچه برای صبحانه می خورند ، آنچه در طول روز انجام می دهند و جایی که می روند علاقه مند است. عصر نام نسل "YAYAYA" از عادت خود ستایی این جوانان ناشی می شود ، که دیگر حتی نمی فهمند که بقیه افراد ، به طور کلی ، در بیشتر موارد ، به تجربیات و علایق خود اهمیت نمی دهند.
مرحله 3
کودکان مدرن ، برخلاف والدین و به خصوص پدربزرگ و مادربزرگ ، به کار بدنی عادت ندارند و بسیاری اصلاً کار را دوست ندارند و نمی دانند. آنها دوست ندارند مسئولیت را بپذیرند ، تصمیمات جدی بگیرند ، ترجیح می دهند "با جریان همراه شوند" و احساسات و مشکلات شدید خود را سنگین نمی کنند. این نسل توسط اطلاعات زیادی احاطه شده است که به دنبال درک جدید نیست ، بنابراین این کودکان غیر هوشمند و خلاق ترین نسل محسوب می شوند.
مرحله 4
اما این شیرین ترین ، بدون مشکل ترین و مثبت ترین نسل از همه است. آنها در برابر سیستم موجود جهان سرکشی نمی کنند ، آنها با والدین خود رفتار خوبی دارند ، و برای مدت طولانی با آنها زندگی می کنند. آنها مطمئن هستند که شهرت ، مانند پول کلان ، به سادگی حاصل می شود و تلاش می کنند مشهور شوند ، اما بندرت متوجه می شوند که برای این کار کار زیادی لازم است.
مرحله 5
چرا آنها اینگونه هستند؟ همه چیز کاملاً ساده توضیح داده می شود: کل تاریخ بشریت طی هزاره ها به این سمت پیش رفته است و اکنون ما نسلی را داریم که ما ، نیاکانمان و اجداد نیاکان خود ایجاد کرده ایم. در قرون دور قبل از میلاد و حدود یک قرن تا 18 ، فرزندان خانواده ها حتی حتی افراد محسوب نمی شدند. میزان مرگ و میر در میان نوزادان بسیار زیاد بود ، دارو در برابر ساده ترین عفونت ها و اپیدمی های جهانی کمکی نکرد. والدین چه کار دیگری می توانند انجام دهند ، چگونه مرگ فرزندان خود را به عنوان چیزی آشنا و کاملاً طبیعی درک نکنند؟
مرحله 6
علاوه بر این ، خانواده های معمولی ده فرزند یا حتی بیشتر بچه داشتند. توجه به همه اتلاف وقت بود ، تهیه مواد غذایی برای چنین خانواده بزرگی ضروری بود. معلوم شد که تا زمانی که فردی در سن ازدواج بزرگ نشود ، یا حداقل شروع به کسب نان برای خود و فرزندان دیگر نکند ، منظور وی یک دهان و دردسر اضافی برای والدینش است. در این زمانها کودکان از ملتهای مختلف دفع می شدند ، آنها را سوراخ می کردند ، سعی می کردند با تنبیه بدنی و خشونت آنها را به نظم عادت دهند و در سنین پایین به آنها کار می دادند.
مرحله 7
با این حال ، با گذشت زمان ، بشریت بالغ شده و به معنای واقعی آن: میانگین سنی ملت ها افزایش یافته است. تعداد فرزندان در خانواده ها کمتر و کمتر می شود ، اما افراد یاد می گیرند که در سنین بالاتر نیز زندگی کنند. اکنون بقا برای خانواده آسان تر شده است ، سطح دارو به اکثر نوزادان امکان زنده ماندن پس از سال اول زندگی را می دهد. و ارزش فرزند در خانواده افزایش یافته است. والدین اکنون می توانند به فرزندان خود توجه بیشتری داشته و از آنها مراقبت بهتری داشته باشند.
مرحله 8
پس از جنگ های جهانی قرن بیستم ، ارزش زندگی انسان و به ویژه زندگی یک کودک چند برابر شد. جهان عملاً دو نسل سالم و جوان را از دست داده است.از آن زمان ، قوانین و کنوانسیون های مربوط به حقوق کودک ، زمینه را برای نسل امروز فراهم کرده است. اکنون تنبیه کودک از نظر جسمی ممنوع است ، توسط دولت و والدین او مراقبت می شود ، آسیب رساندن به کودکان با الکل ، تنباکو و محصولات غیراخلاقی کاملاً ممنوع است. از اوایل کودکی ، کودکان با مراقبت و درک آنچه والدین آنها نیاز دارند احاطه شده اند ، معلمان به آنها احترام می گذارند ، کل جامعه موظف به رعایت حقوق کودک هستند.
مرحله 9
در چنین شرایطی ، جای تعجب نیست که کودکان وابسته به خود رشد می کنند. و وظیفه آموزش یک شخصیت تمام عیار عمدتا بر دوش والدین است.