افراد در زندگی خود اغلب نقاب می زنند و نقش بازی می کنند. یک شخص و در شرایط مختلف و با افراد مختلف می تواند خود را از جنبه های مختلف نشان دهد. گاهی اوقات شخص چنان با یک نقش خاص کنار می آید که الگوی رفتاری معمول وی می شود. این می تواند نقش ناجی ، متجاوز ، قربانی و … باشد. رفتار قربانی در جامعه کاملاً متداول است.
رفتار قربانیان چگونه است
شناختن فردی که رفتار قربانی دارد آسان است. این کار معمولاً کمی زمان می برد. اگرچه ، البته ، افراد مختلف ممکن است درجات مختلف این رفتار را داشته باشند - برای کسی فقط در شرایط دشوار فعال می شود ، اما برای کسی این یک شیوه زندگی است.
قربانی معمولی همیشه از چیزی ناراضی است. این تصور ایجاد می شود که او مشکلات زیادی دارد و در ابتدا ممکن است حتی اطرافیانش تمایل داشته باشند تا به شخص بدبخت در کاری کمک کنند. با این حال ، بعد از مدتی آنها متوجه می شوند که هیچ چیز در زندگی او تغییر نکرده است ، زیرا یک شخص توانایی شگفت انگیزی در ایجاد مشکلات جدید از هیچ چیز دارد. و هنگامی که کسی راهی برای خروج از یک شرایط دشوار به او پیشنهاد می دهد ، وی با جزئیات توضیح می دهد که چرا این راه حل مناسب او نیست
در درک یک قربانی ، زندگی او کاملاً به شرایط و افراد دیگر بستگی دارد ، زیرا مدیریت آن از عهده او خارج است. تنها کاری که می تواند انجام دهد سازگاری است. آنها توسط نگرش های داخلی هدایت می شوند: "هیچ چیز به من بستگی ندارد" ، "من نمی توانم چیزی را تغییر دهم." اگر او هنوز هم مجبور باشد در شرایطی تلاش کند و عملکرد معمول خود را تغییر دهد ، اضطراب و ناامیدی او را گرفتار می کند. به همین دلیل است که قربانیان علاقه زیادی به تأخیر انداختن و بهانه گیری برای خود دارند.
دلایل رفتار قربانی
در حقیقت ، برای قربانی راحت است که زندگی خود را بدون اینکه از منطقه راحتی خارج شود ، زندگی کند. حتی ممکن است متوجه نشود که اگر بخواهد و کمی تلاش کند به راحتی می تواند زندگی خود را تغییر دهد. با این حال ، این لزوماً به این معنا نیست که وی به عمد از طریق بینی دیگران را برای جلب توجه ، همدردی و منافع ناچیز از طریق کمک هدایت می کند. او واقعاً می تواند ناراضی باشد و صمیمانه آرزوی تغییر کند ، اما چیزی همیشه او را آزار می دهد. این می تواند نوعی آسیب روانی از کودکی یا بعداً در زندگی باشد.
به عنوان مثال ، اگر والدین کودک را مورد انتقاد قرار دهند ، مرتباً خطاهای او را به او گوشزد کنند ، اعتقاد به عدم کفایت و عدم توانایی در انجام هر کاری به خوبی می تواند در سطح ناخودآگاه در او نهفته شود. فرد بزرگسال ، فرد مبتلا به سندرم درماندگی آموخته شده اغلب احساس شکست می کند و در یک شرایط دشوار ، منعکس می شود و وحشت می کند. برای اینکه تلخی شکست و احساس ناتوانی را در کمترین زمان ممکن تجربه کند ، می تواند خود را کنار بکشد ، از مسئولیت و کار دشوار بپرهیزد ، به زندگی متوسط قناعت کند.
یک فرد آگاه به قربانی می تواند در صورت درک این رفتار کلیشه ای بی اثر ، این رفتار را تغییر دهد و سعی کند در موقعیت های آشنا ، مانند یک بازیگر فعال ، رفتار جدیدی داشته باشد و نه مانند یک مشاهده گر منفعل. چندین بار نتیجه مثبت تلاش های خود را دیده و مطمئن شوید که چیزهای زیادی به او بستگی دارد ، او می تواند از شر عقده خلاص شود. اگر ترس بسیار شدید است ، شاید باید از یک روانشناس مشاوره بگیرید.