چرا فرزند من مثل بقیه نیست؟

فهرست مطالب:

چرا فرزند من مثل بقیه نیست؟
چرا فرزند من مثل بقیه نیست؟

تصویری: چرا فرزند من مثل بقیه نیست؟

تصویری: چرا فرزند من مثل بقیه نیست؟
تصویری: چرا آلت جنسی من مثل خواهرم نیست؟ 2024, ممکن است
Anonim

هر از چند گاهی به این فکر کنید ، اگر نه همه ، خیلی از والدین. وقتی کودک ما مطابق انتظار رفتار نمی کند ، کار اشتباهی انجام می دهد ، واکنش غلط نشان می دهد یا بالعکس کاری را انجام نمی دهد که همه بچه های دیگر در این سن انجام می دهند ، پس ما دو سوال داریم. اول اینکه بچه من چه مشکلی دارد؟ دوم: چه دلتنگ شدم ، کجا به عنوان مادر اشتباه کردم؟ بیایید سعی کنیم حدس بزنیم و درک کنیم.

چرا فرزند من مثل بقیه نیست؟
چرا فرزند من مثل بقیه نیست؟

این "همه" چه کسانی هستند؟

بیایید با کلمه "همه چیز" شروع کنیم. با ناامیدی یا عصبانیت ، چیزی شبیه این می گوییم: "همه بچه ها این کار را می کنند!" اما به طور عینی ، ما نتیجه گیری خود را فقط بر اساس مشاهده برخی دیگر از کودکان و همچنین ایده های کلی در مورد کودک صحیح انجام می دهیم. بگذارید فقط بگوییم یک گروه بزرگ از کودکان در دو سالگی شعر می گویند و یک گروه به همان اندازه بزرگ هستند که به زبان "پرنده" خود صحبت می کنند. اگر تعداد كودكان تقریباً مساوی در هر دو گروه وجود داشته باشد ، كسی عادی تر و صحیح تر است و در مدرسه اختلاف بین آنها به حداقل می رسد؟

image
image

نمونه ما در کل به سه تا پنج کودک آشنا خلاصه می شود ، که درباره آنها می دانیم مثلاً آنها بر روی مدفوع شعر می گویند. در عین حال فراموش می کنیم که دیگر شاهد مشکلات این کودکان نیستیم. و من مطمئن هستم که هیچ فرزندی بدون ویژگی های خاص وجود ندارد. فقط والدین ناکافی توجه دارند.

شما هرگز به اندازه کافی خوب نخواهید شد

من دو فرزند دارم آنها متفاوت هستند و هر دو به نوعی در هنجارها نمی گنجند. و آنچه من را نگران می کند این است که حتی دو مادربزرگ دوست داشتنی آنها را به خاطر آنچه هستند قبول نمی کنند. به خصوص بزرگتر ، کودک پیش دبستانی. من اغلب از پسرم انتقاد می کنم ، زیرا او در مقایسه با کوچکترین بسیار بزرگ به نظر می رسد. اما بعد از صحبت با مادربزرگ ها ، می فهمم: انتقاد من در مقایسه با نظر آنها ، نظر نمایندگان جامعه چیزی نیست.

فرزندانم را همانطور که هستند می پذیرم و به دنبال نقص در آنها نیستم. من ویژگی ها و تمایلات آنها را برای کمک به مکان های مورد نیاز می بینم. و بعضی اوقات فکر می کنم ، اگر از فکر اینکه اقوام بچه ها را قبول نمی کنند ، به من آسیب برساند ، پس کودکان چه احساسی خواهند داشت ، خصوصاً وقتی کمی بزرگتر می شوند؟ چرا جامعه ما نسبت به تفاوت ها ، حتی کوچکترین ها ، اینقدر تحمل نمی کند؟

مقایسه با استاندارد ، ارزیابی و محکومیت "عقب ماندن" ، "نه اینطور" تفریح مورد علاقه شهروندان بی حوصله است. آیا ما مادران باید از این افراد پیروی کنیم و دیدگاه آنها را درباره فرزند خود اتخاذ کنیم؟ فکر میکنم نه.

فکر می کنم در زمان خود ما ، والدین هستیم که باید شرایط عمومی جامعه را تغییر دهیم. ما باید در مورد پذیرش ، در مورد اهمیت درک همه کودکان ، نه فقط کودکان "عادی" صحبت کنیم. ما باید دیدگاه خود را مستقیماً به دیگران بیان کنیم: بله ، فرزند من متفاوت است ، اما این وضعیت او را بدتر نمی کند. چنین چیزی به معنای بدتر نیست.

وقتی ما و کودک منفی ارزیابی می شویم ، نگران می شویم. ما شروع به مطالعه مقالات ، جدول هنجارها می کنیم. ما در حال تلاش برای درک اینکه آیا همه چیز منظم است ، آیا کودک در چارچوب تعیین شده توسط جامعه ، روانشناسان ، معلمان و پزشکان قرار می گیرد. خوب اگر اینطور باشد! آرام می کند و ثابت می کند: همه چیز خوب است ، من کنار می آیم ، کودک من آنطور که باید رشد می کند و رشد می کند. اگر نه؟

اگر کودک در هنجارها نباشد

یک روز ناگهان چیزی ترسناک در کودک خود مشاهده می کنید. یک علامت ، رفتار آشفته کننده یا تظاهر جسمی. این چیست - مشخص نیست ، س toال کردن ترسناک است ، زیرا شما از خود جواب می ترسید. و شما نمی توانید ترس خود را با عزیزان خود در میان بگذارید ، زیرا می دانید - این کار ساده تر نخواهد شد و شاید فقط بدتر شود. اگر مادربزرگ های مضطرب داشته باشید ، آنها دیوانه می شوند و شما را می رانند.

چه باید کرد؟ توصیه اصلی من غلبه بر ترس ، مواجه شدن با موقعیت ها و تلاش برای یافتن پاسخی است. می توانید گزینه هایی برای پاسخ در اینترنت پیدا کنید ، علائم آزار دهنده را ذکر کنید و یک متخصص خوب در تأیید یا انکار ترس شما کمک خواهد کرد. طبق آمار ، بیشتر اوقات مادران از رفتار غیرمنتظره ، "نامناسب" کودکان ، به ویژه کودکان پیش دبستانی و دانش آموزان بزرگتر ترسیده اند ، اما تعداد کمی از افراد به دنبال یک روانشناس کودک خوب هستند ، و در پایان فقط به ارتباط ناشناس در انجمن های مادران محدود می شوند.

اما هر چقدر هم ترسناک باشید به یک متخصص مراجعه کنید. فقط از این طریق قادر خواهید بود شرایط موجود را بپذیرید ، دیگر تحت عذاب ناشناخته قرار نگیرید و سرانجام شروع به عمل کنید ، همانطور که برای مادر مناسب است ، به کودک خود واقعاً کمک کنید.

مثل بقیه: بودن یا نبودن

در حال حاضر ، به عنوان یک مادر ، این سوال برای من مهم است: اگر در تلاشی به هر قیمتی ، کودک را به یک "مدل استاندارد یک کودک عادی" نزدیک کنیم ، چه کنیم؟ اگر چیز مهمی را از خود متمایز کند ، چه اتفاقی می افتد؟

ما دائماً عبارت "همه کودکان متفاوت هستند" را تکرار می کنیم ، اما در عین حال می خواهیم آنها خیلی متفاوت از یکدیگر نباشند. به طوری که آنها همه کارها را به همان اندازه خوب انجام می دهند و رفتاری ساکت و فروتنانه دارند.

طبقه بندی نشده در قاب

در کودکی ، نوجوانی و نوجوانی به فکر خود باشید. به عنوان مثال ، برای مدت بسیار طولانی نگران این بودم که مردم درباره من چه فکری می کنند ، ظاهر من چگونه است. من تلاش زیادی کردم تا در تیم جا بیفتم ، از دیگران بدتر نباشم ، کارهای احمقانه انجام ندهم یا بگویم. اما به هر حال ، هر از چندگاهی کنترل بر خودم ضعیف می شد و کاری می کردم که مرا مورد توجه خصمانه قرار می داد. "چه مرگمه؟" - من در چنین لحظاتی فکر کردم. حالا من جواب را می دانم.

به عنوان نوجوان ، سپس جوانان ، تمام تلاش خود را می کنیم تا در محدوده خاصی نگه داشته و با موفقیت به حلقه اجتماعی مورد نظر بپیوندیم. اما برای بعضی ها آسان است و برای برخی دیگر بسیار دشوارتر. من این را "نانوشتگی مزمن" می نامم. "من" شما ، شخصیت واقعی شما بزرگتر و گسترده تر از هنجارهای مجاز است ، از این رو تمام حوادثی که بعدا باعث می شود از خود احساس شرم کنید. ما می خواهیم پذیرفته شویم ، مورد علاقه و شادی قرار بگیریم ، بنابراین اگر نتیجه نگیرد ، دو چندان دردناک می شود.

image
image

یک جنبه مهم دیگر از تمایل به "عادی بودن" وجود دارد ، خواسته ای که توسط جامعه ، والدین گذاشته می شود و قبلا توسط شما پشتیبانی می شود - مشکل در یافتن "من" شما است. یک بار ، در سن 30 سالگی ، یک بزرگسال از خود می پرسد: توقف ، من کجا هستم ، در همه این قاب ها ، از تصویر و سایر لبه های زنانه مراقبت می کنم؟ من کیستم و واقعاً چه می خواهم؟ چرا از آنچه دارم ناراضی هستم؟ چگونه می توانم خودم را پیدا کنم؟ و مردم وقت و پول و انرژی صرف می کنند تا بتوانند خود را در حال حاضر جمع کنند ، نه اینکه توسط چارچوب متعارف عادی خرد شود. تا اینکه ناگهان معلوم شد خوشبختی شما در کاری است که دوست داشتید در کودکی و نوجوانی انجام دهید ، اما به شما گفته شد که همه اینها مزخرف است.

یا به تصویر دیگری نگاه کنید. صدها نفر در اطراف شما هستند ، که در دوران کودکی طبیعی به حساب می آمدند ، به خوبی در چارچوب قرار می گیرند. همچنین شخصی برای موفقیت در مدرسه مدال طلا دارد. اما چه تعداد "کودک عادی" با رفتارهای مثال زدنی و نمرات مناسب در دفترچه خاطرات خود به بزرگسالانی موفق ، باهوش و جالب تبدیل شده اند؟ اگر 15 سال پس از ترک مدرسه ، با همکلاسی های خود ملاقات کنید ، معلوم می شود که پس از فارغ التحصیلی ، بیشتر آنها مسیر کتک خورده را دنبال می کنند.

اغلب ، طبیعی بودن به معنای کسل کننده و قابل پیش بینی بودن است. و برای فرزندانمان ، ما می خواهیم آنها بزرگتر شوند و زندگی بسیار جالب تر و پر زندگی تری از ما داشته باشند. و گاهی اوقات همین آرزو - آرزوی بیشتر ، چیزی متفاوت از این زندگی روزمره ، شما و کودک را از چارچوب "عادی بودن" فراتر می برد.

بنابراین با کودکان "اشتباه" چه کنیم؟

و اکنون که از مهمترین مشکلات "مانند دیگران" بودن آگاه شدیم ، باید طرحی تهیه کنیم که با کودکانی که واقعاً در هنجارها نیستند چه کنیم.

1. فرزند خود را همانطور که هست بپذیرید. صرف نظر از آنچه با او است ، آنچه شما یا جامعه در مورد او دوست ندارید. تفاوت مادر و جامعه در این است که جامعه می گوید: "شما اینطور نیستید. خودت را اصلاح کن وگرنه ما تو را قبول و دوست نداریم. " مادر می گوید: "من تو را دوست دارم فقط به این دلیل که فرزند من هستی. و من می توانم به شما کمک کنم که بهتر شوید."

2. مواردی وجود دارد که می تواند تغییر کند ، مانند شکاف دانش و مهارت. این کار فقط به زمان و تلاش بیشتری نیاز دارد ، خصوصاً از طرف والدین. پس از همه ، شما نمی توانید فقط بگویید "متوقف شوید و بهتر شوید!" به طوری که کودک با جادو خود را تغییر دهد.نه ، این یک شغل برای هر دوی شماست.

image
image

و مواردی وجود دارد که شما نمی توانید تغییر دهید ، زیرا این کار غیرممکن است. من در مورد فرآیندهای جسمی و روحی در بدن ، در مورد تشخیص ها و سندرم ها صحبت می کنم. در این حالت ، شما باید تا آنجا که ممکن است در مورد تشخیص و روش های سازگاری و توان بخشی ، نحوه درمان و اقدامات انجام شده اطلاعاتی کسب کنید.

3- مرزهای هنجار بسیار مبهم است بسیاری از شرایط تشخیص ندارند ، اما برای کودکان مشکل ایجاد می کنند ، در حالی که والدین نمی فهمند مشکل چیست. به عنوان مثال ، اگر لیستی از علائم سندرم آسپرگر را بخوانید ، به راحتی می توانید پنج تا ده مورد از آنها را بگیرید. چه نتیجه ای از این خواهد داشت؟ شاید شما آن را داشته باشید ، اما شاید نه. این فقط نشانگر این است که همه ما … متفاوت هستیم! ما واقعیت را به روش های مختلف درک می کنیم و نسبت به آنچه اتفاق می افتد واکنش نشان می دهیم.

کسی فکر می کند که سندرم آسپرگر که من ذکر کردم نوعی اوتیسم بسیار عملکردی است (ترسناک ، درست است؟) ، اما بسیاری از محققان این سندرم را به هیچ وجه به بیماری ها نسبت نمی دهند - زیرا این فقط ممکن است یکی از ویژگی های مغز باشد که باعث ایجاد فرد نمی شود بدتر ، اما او را کمی متفاوت می کند. و اگر نقاط قوت خود را بشناسید ناگهان می تواند یک مزیت باشد.

وظیفه مادر یک کودک خاص (با کلمه "خاص" منظور من شخصی است که نمی خواهد در چارچوب تعیین شده توسط جامعه قرار بگیرد) انتقاد از او و فشار آوردن به او نیست ، زیرا جامعه این کار را برای شما به هر حال نگران نباشید ، اما ویژگی های او را ردیابی کنید ، بنویسید و فکر کنید چگونه آن را اصلاح کنید. نرم ، با عشق ، از طریق بازی ها ، فعالیت های مشترک خلاق ، انگیزه مثبت.

4- به دنبال نقاط قوت باشید ، ابتدا لیستی از نگرانی های خود تهیه کرده و یک طرح اصلاحی ارائه می دهید. سپس مطمئن شوید که استعدادها و نقاط قوت کودک چیست. آنچه را که دوست دارد ، می داند چگونه ، به چه چیزی علاقه دارد ، چه چیزی او را خوشحال می کند. خوشبختی در اینجا کلمه اصلی است.

رشد هماهنگ و متعادل اینگونه به نظر می رسد: شما با استفاده از انگیزه و علایق او در مناطق قوی ، نقاط ضعف کودک را تقویت می کنید. به عنوان مثال: برای بهبود روش خواندن پسرم ، من کتابهایی درباره اتومبیل های دارای برچسب خریداری می کنم. و اگرچه او اکنون بی سر و صدا و با تردید می خواند (او کودک پیش دبستانی است ، اما در مدرسه ممکن است با اظهارات غرق شود) ، من آزار نمی دهم "بلندتر بخوان!" زیرا نکته اصلی در خواندن سرعت یا رسا بودن نیست ، بلکه درک معنی و حفظ است. و در اینجا همه ما درست هستیم. و اگر کسی سرعت و میزان صدا را دوست ندارد ، من چیزی برای پاسخ دادن به این شخص دارم!

مامان عملاً تنها فردی در کودک است که او را بیشتر می شناسد. از قدرت و دانش خود در جهت صلاح کودک استفاده کنید. منابع خود را نه برای انتقاد ، بلکه برای ایجاد هزینه کنید. به چه چیز دیگری نیاز داریم؟

جولیا سیریخ.

طراح. نویسنده مادر.

نویسنده کتاب "مادران مثبت یا چگونه کودکان را به راحتی و به طور مiseثر تربیت کنیم"

توصیه شده: