یک فرد در رشد خود چندین مرحله را پشت سر می گذارد ، یکی از آنها مرحله بلوغ است. تقریباً در سن 15 سالگی ، او "من" خود را پیدا می کند و تبدیل به یک شخص می شود و تا آن زمان اغلب آرزو دارد که مانند بقیه باشد. اما چرا؟
چرا یک نوجوان مانند بقیه است؟
نوجوان یا نوجوان دیگر کودک نیست ، بلکه بزرگسال نیز نیست. او واقعاً می خواهد به عنوان یک بزرگسال درک شود و مطابق آن رفتار شود. نوجوان نسبت به کوچکترین علائمی که با او مثل یک کودک رفتار می کند به شدت احساساتی و منفی واکنش نشان می دهد. او دچار تغییرات فیزیولوژیکی و در نتیجه تغییرات روانی می شود. بدن او تغییر می کند ، شکل می گیرد. دیگر کودکانه نیست ، اما هنوز بزرگسال نیست. یک نوجوان خود و دیگران را مشاهده می کند ، اعتماد به نفس خود را از دست می دهد ، زیرا از تغییرات در خود می ترسد ، از اینکه متفاوت باشد می ترسد که مشکلی برایش پیش آمده است. او نیاز به تأیید دارد که همه چیز با او خوب است ، که همین اتفاق برای دیگران نیز می افتد. برای حل این مشکل ، نوجوان به همان چیزی که در خودش است جلب می شود. بزرگسالان دیگر یک نمونه نیستند ؛ آنها به ندرت می توانند نوجوان را از شک و اعتماد به نفس پایین خلاص کنند. بنابراین ، او برای همسالان تلاش می کند ، آرزوی پذیرش و درک آنها را دارد. برای این ، او آماده است تا از آنها تقلید کند ، تا مانند آنها شود. او باید همه چیز را در مورد آنها بداند و آماده است تا همه چیز را با آنها به اشتراک بگذارد تا از ترس تغییرات قریب الوقوع خلاص شود.
نوجوان می خواهد شبیه چه کسی شود؟
همانطور که بدن نوجوانان بر اساس جنسیت تغییر می کند ، روانشناسی و رفتار پسران و دختران نیز متفاوت می شود. در اواسط دوره گذار - 12-13 ساله - پسران می خواهند مانند مردان قوی و با اراده ، همانطور که می گویند "واقعی" باشند. آنها بیشتر به آمادگی جسمانی توجه می کنند و اغلب در باشگاه های ورزشی ثبت نام می کنند. و برعکس ، دختران برای زنانگی و توجه از خارج تلاش می کنند. لباس ، لوازم آرایشی - آنها همه چیز را امتحان می کنند که آنها را به تصویر یک زن "واقعی" نزدیک می کند. اغلب ، دختران و پسران در این آرزوها زیاده روی می کنند ، که به سن واقعی آنها خیانت می کند.
نتیجه گیری منطقی دوره نوجوانی
در دوره 10 تا 15 سال ، فرد نوجوانی خود را می گذراند و وارد مرحله نوجوانی می شود. او قبلاً بدن خود را می پذیرد ، یک جنسیت روانی پیدا می کند. شخصیت او شروع به شکل گیری می کند ، او دیگر نمی خواهد مانند بقیه باشد. او اکنون به خود اطمینان دارد و می کوشد مهارتهایی را که کشف کرده است ، گسترش دهد. مرد جوان با هدف یافتن چیز خاصی بیشتر خود را در خود غرق می کند ، مشخصه او تمایل به ایجاد دوستی واقعی ، نزدیک ، عمدتا با جنس مخالف است. حلقه اجتماعی او باریک شده است ، افراد "زائد" از او مستثنی شده اند. سیستم ارزش اسکلت به دست می آورد و عزت نفس ثبات پیدا می کند. او می تواند به طور حرفه ای خود را تعریف کند و به سمت هدف مورد نظر حرکت کند.