آگاهی و شناخت چگونه به هم ربط می یابند

فهرست مطالب:

آگاهی و شناخت چگونه به هم ربط می یابند
آگاهی و شناخت چگونه به هم ربط می یابند

تصویری: آگاهی و شناخت چگونه به هم ربط می یابند

تصویری: آگاهی و شناخت چگونه به هم ربط می یابند
تصویری: لوری فیث کرانور: چه اشتباهی در کلمه‌ی عبور شما وجود دارد؟ 2024, ممکن است
Anonim

توانایی ارزیابی جهان پیرامون ، نتیجه گیری درباره آن و انجام اقدامات خاص با آگاهی ارتباط مستقیم دارد. این است که اساس کلیه فعالیتهای شناختی انسان است ، به لطف آگاهی است که بشریت به تمام اوج های فعلی رسیده است.

آگاهی و شناخت چگونه به هم ربط می یابند
آگاهی و شناخت چگونه به هم ربط می یابند

تعریف دقیق آگاهی هنوز وجود ندارد. طبق یکی از تفاسیر ، هوشیاری توانایی یک فرد در ارزیابی وضعیت و ویژگی های دنیای اطراف خود و انجام اقدامات خاصی بر اساس تجزیه و تحلیل اطلاعات دریافتی است.

به طور سنتی ، آگاهی با فرایند تفکر پیوند ناگسستنی دارد. دکارت ، فیلسوف فرانسوی در یک زمان گفت: "من فکر می کنم ، بنابراین من هستم." و او حق داشت ، زیرا این تفکر است که باعث می شود شخصی همان شخص باشد ، به او اجازه می دهد موقعیت ها را از زوایای مختلف بررسی کند ، نتیجه گیری کند و مطابق با آنها عمل کند.

چگونه انسان دنیا را می آموزد

انسان مدرن با کلمات فکر می کند ، اما این چیزی نیست جز عادت. می توانید در تصاویر فکر کنید ، این طرز تفکر بسیار سریعتر و دقیق تر است. علاوه بر این ، تفکر در تصاویر برای هر شخص ذاتی است ، فقط عادت تفکر با کلمات معمولاً آن را به خود اختصاص می دهد.

مهمترین کیفیت یک فرد به عنوان یک موجود آگاه ، توانایی تجزیه و تحلیل وضعیت در حال ظهور است. که به نوبه خود به او امکان می دهد دنیا را بشناسد و تجربه کسب کند. روند شناخت به ویژه در کودکان مشهود است - کودک وقتی با جهانی روبرو می شود که هنوز برای او ناآشناست ، کودک به طور فعال آن را کاوش می کند. آن چیست - بسیار زیبا ، ارغوانی؟ لمس ، لمس … نرم ، کرکی. ای !!! و خاراندن خیلی دردناک!

بنابراین کودک می آموزد که گربه نه تنها به طرز مطبوعی جوش می زند ، بلکه می تواند خراشیده شود. تمام فرایندهای شناختی دیگر به روشی مشابه اتفاق می افتد ، تفاوت ها کاملاً ناچیز است. در جایی می توان موضوع تحقیق را لمس کرد ، جایی فقط مشاهده می شود ، در برخی موارد خصوصیات آن را فقط می توان با علائم غیر مستقیم قضاوت کرد. صرف نظر از این ، آگاهی فرد به طور فعال بدنبال فرصت هایی برای درک ، درک ، درک است. معماهای موجود را حل کنید ، چیز نامفهومی را به رتبه شناخته شده ، مورد مطالعه انتقال دهید.

الگوهای هوشیاری

به نظر می رسد که آگاهی فرد تمام فرصت های فعالیت شناختی موثر را برای او فراهم می کند. اما در عمل ، یک مشکل جدی در ارتباط با یکی از ویژگی های کار آگاهی ایجاد می شود - ایجاد الگوهای ادراک توسط آن.

به یاد داشته باشید ، احتمالاً باید در موقعیتی قرار می گرفتید که چراغ آپارتمان خاموش است ، اما وقتی وارد اتاق می شوید ، از روی عادت ، سراغ سوئیچ می روید. در عین حال می دانید که هیچ نوری وجود ندارد. این فقط یک نمونه از نحوه کار الگوها است ، بی اهمیت ترین. اما الگوهای زیادی در زندگی فرد وجود دارد. برخی از آنها مفید هستند ، بقا مستقیم به آنها بستگی دارد. به عنوان مثال ، راننده به طور خودکار نسبت به علائم راهنمایی و رانندگی و تغییر وضعیت در جاده واکنش نشان می دهد ، همه اینها در سطح رفلکس ها در ذهن او رسوب می کند. برای تصمیم گیری صحیح نیازی به تفکر ندارد.

تلاش برای بقا ، الگوهای هوشیاری همزمان توانایی شناختی یک فرد را محدود می کنند. آنها فرصت شک و تردید در برخی چیزهای آشنا را از او می گیرند ، نگاه تازه ای به جهان نمی دهند. مثالی که برای خیلی ها آشنا است: در یک آپارتمان ساعت کوارتز ، هر حرکت دوم عقربه با یک کلیک نسبتاً بلند همراه است. می توانید گوش کنید - و این کلیک ها را نشنیده اید ، آگاهی آنها را مانند صدای اضافی غیر ضروری مسدود می کند. برای شنیدن ساعت ، گاهی اوقات باید تلاش های قابل توجهی انجام دهید - در برخی مواقع ، صدا ناگهان دوباره قابل شنیدن می شود و به معنای واقعی کلمه در گوش می ترکد.

توانایی نگاه کردن به جهان با نگاه تازه نقش بسیار مهمی در فرآیندهای شناخت دارد. جلسات معروف طوفان فکری ، که طی آن به شرکت کنندگان اجازه داده می شود حتی خیالی ترین ایده ها را بیان کنند ، نمونه خوبی برای شکستن کلیشه های ادراک است.مردم بدون محدود کردن خود ، ایده های مختلفی را ارائه می دهند که به نظر می رسد برخی از آنها انقلابی هستند.

هرچه آگاهی آزادتر باشد ، روند شناخت موثرتر است. هرکسی که بتواند با نگاهی تازه به دنیا نگاه کند ، همیشه چیزهای جدید و ناشناخته ای پیدا خواهد کرد ، شگفت انگیزترین کشف ها را انجام می دهد.

توصیه شده: