تفاوت اصلی بین انسان و حیوان این است که انسان می تواند انتزاعی فکر کند ، برنامه ریزی کند و آینده را تصور کند. این توانایی ها وجوه آگاهی ما هستند و مردم سعی کرده اند همیشه آگاهی را مطالعه کنند.
آگاهی بازتاب واقعیت در روان انسان است. شامل افکار ، تخیل ، خودآگاهی ، درک اطلاعات و … است و کاملاً فردی است. یعنی آنچه می بینید ، تصور می کنید و فکر می کنید فقط تجربیات ذهنی شماست ، برای بقیه ، تصویر جهان ممکن است متفاوت باشد.
در دوران بدوی ، مردم نه به آگاهی ، بلکه به وضعیت تغییر یافته آن علاقه مند بودند. به همین دلیل است که شمن ها ، که می توانند وارد حالت هوشیاری تغییر یافته شوند و احترام خاصی قائل شوند. اینها ترنس و وجد محسوب می شوند. شامیان صداها را شنیدند و توهماتی را تجربه کردند و جامعه بدوی آنها را شفا دهنده ، روانشناس و پیامبر می دانست.
شمن ها برای ورود به حالت هوشیاری تغییر یافته ، از روانكارهای مختلف و همچنین مواد توهم زای منشأ طبیعی مانند قارچ استفاده كردند. به طور متناقضی ، آنها واقعاً می توانند برخی از بیماری ها را درمان کنند ، آینده را پیش بینی کنند و با ارواح مردگان صحبت کنند.
در قرون وسطی ، فلاسفه با مسائل روان و آگاهی سروکار داشتند. روانشناسی و عرفان باهم گره خورده بودند. مردم معتقد بودند که آگاهی جرقه ای الهی است ، هر شخص قادر به پیش بینی آینده است. توجه ویژه ای به تعبیر خواب ها شد - همه خواب ها نبوی قلمداد می شدند.
در دوره از قرن هجدهم تا دوازدهم ، روان درمانگران با همان موضوعات تغییر آگاهی ، به ویژه هیپنوتیزم و خواب آلودگی درگیر بودند. آنها س questionsالاتی را مطرح کردند - چرا بیمار بعد از هیپنوتیزم به یاد نمی آورد که در هنگام هیپنوتیزم چه اتفاقی برای او افتاده است ، و چگونه شخص در حالت خواب خوشی می تواند حرکت کند ، صحبت کند و هر عملی را انجام دهد. با این حال ، پاسخ این س questionsالات بیشتر در زمینه فیزیولوژی است. در طول راه ، پدیده هایی مانند روشن بینی ، حالت اشتیاق ، فراموشی و تشدید احساسات شناسایی شد. روانشناسان با علاقه خاص ، اختلال شخصیت چندگانه را مورد بررسی قرار دادند و همچنین نتیجه گرفتند که حتی آن دسته از خاطرات که به نظر می رسد برای همیشه از حافظه ما پاک شده اند ، هنوز در جایی در اعماق ضمیر ناخودآگاه زندگی می کنند و می توان با استفاده از هیپنوتیزم آنها را بیرون کشید. و در اینجا یادآوری بدنام بدنام زیگموند فروید منطقی خواهد بود.
در قرن بیستم ، با پیشرفت نظریه روانکاوی وی ، آگاهی یک وارونه - ناخودآگاه - دریافت کرد. ناخودآگاه خود را در رویاها ، اعمال خودکار ، رزروها نشان می دهد. ناخودآگاه از مغز ما در برابر فشار مداوم هوشیاری محافظت می کند ، خاطرات و تجربیات ناخوشایند را آواره می کند. ناخودآگاه همچنین تمام خواسته ها و نیازهای مخفی ما را حفظ می کند ، درصورتی که به هر دلیلی امکان ارضای آنها وجود ندارد.