امروز من مادر بسیاری از بچه ها هستم و در دوران مادری خود تجربه ارزشمندی را که برای به اشتراک گذاشتن آماده و به دست آورده ام ، کسب می کنم. البته از همان ابتدا نمی دانستم چگونه پسرم را بزرگ کنم. تردیدها و س questionsالات زیادی وجود داشت …
یک بار ، که هنوز یک مادر با تجربه یک پسر تازه متولد شده نبودم ، آنقدر خوش شانس بودم که شاهد یک صحنه فوق العاده جالب بودم. دقیقاً جلوی چشمانم بازی می کرد ، آنقدر نزدیک که می توانم همه تفاوت های ظریف آن را ببینم. از آن زمان به بعد ، من به طور جدی به موضوع مردانگی و زنانگی علاقه مند شدم و به دنبال یافتن پاسخ این س questionال شدم: چه کاری می توانم انجام دهم ، چگونه مادر یک پسر می تواند برای کودک خود انجام دهد ، به طوری که در آینده یک "مرد واقعی" از او رشد خواهد کرد کمی بیشتر گذشت و به تدریج تحقق یافت ، درک معنای نقش هر یک از همسران ، همچنین به تدریج از ایده های دروغین در مورد مردان ، با الهام از کلیشه های اجتماعی منسوخ ، خلاص شد … اما این بود بعداً ، و آن روز … … قطار سریع من را در امتداد تونل های تاریک مترو با خود برد. نشسته راحت روی صندلی ، کتابی معروف را در دستانم گرفته بودم و متفکرانه صفحات فرسوده را ورق می زدم. تصاویر در پشت دیوارهای شیشه ای تغییر کردند و ایستگاه های درک شده را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشتند. در واگن قطار برقی افراد زیادی نبودند ، اما در عین حال صندلی رایگان هم نبود. هر مهمان در اینجا به فکر تجارت خودش بود: کسی در حال مطالعه بود ، دیگری خواب بود ، نفر سوم از هدفون استفاده کرد و از صدای موسیقی لذت برد. در مقابل من یک خانواده قرار داشت - زنی حدوداً چهل ساله و پسرش که حدوداً دوازده ساله بودند. قطار به جلو حرکت کرد و من در جهان چاپی به اوج ذهنی خود ادامه دادم. در بعضی از مواقع ، با نگاه کردن به بالا ، متوجه شدم که ما می خواهیم متوقف شویم. لحظه ای دیگر و درها باز شدند و مسافران منتظر را به صمیم قلب دعوت کردند. یک خانم با سن معتبر ، حدود هفتاد و پنج سال ، در دهانه گسترده ظاهر شد. به اطراف نگاه كرد ، او راست به سمت من رفت. من آماده شدم تا بلند شوم ، اما بعد دیدم پسر نوجوانی در حال پرتاب تیر به جلو من است. زن مسن با تأیید سر تکان داد و روی صندلی خالی پایین افتاد. من به پسر نگاه کردم و آنچه را که دیدم تحسین کردم: قبلاً در میان جمعیت گم شده ، قابل توجه نبود ، اکنون با حضور خود کل فضا را روشن می کند. چشمانش با جرقه های نور برق زد ، نیم تنه اش صاف شد و شکل او به شکل یک مثلث وارونه درآمد. انرژی مردانه روی بدن او ریخت. این نوجوان از این عمل راضی بود. نگاه کردن به او بسیار خوشایند بود. همه چیز انگار سر جایش بود. … اما نه برای مدت طولانی. مادر قهرمان ما که مانند یک توفان سرگرم شده بود ، داستان بت را قطع کرد. ناگهان او از جا پرید و به معنای واقعی کلمه پسرش را به جای او نشست. زن نرده را گرفت و در حالی که از این طرف به آن طرف تکان می خورد - با اراده و از خودگذشتگی ، با ظاهری مبهم ، ورق های یک مجله زنان را ادامه می داد. ابروهای ضخیم او روکش خورده بود و یادآور خندقی عمیق در گرگ و میش غلیظ بود تا قمرهای زیبا. من روند وقایع را تماشا کردم. پسر با ترسو چشمهایش را بالا آورد و سعی کرد بحث کند: "مامان …" - اما جرات ادامه نداد و کوتاه ایستاد. - بشین گفتم! زن دستور داد. یک رنگ صورتی روشن و شرم آور روی صورت کودک ریخته شد و تقریباً تمام سطح پوست را با لکه های بزرگ ناهموار لکه دار کرد. لحظه ای پیش ، پر از قدرت ، اشتیاق به زندگی و انجام کارهایی … او با سر خم شده مقابل من نشست و محکم آن را به شانه های شیب دار فشار داد. او جرات نمی کرد از مادر-مادر ، که در دنیای خودش زندگی می کرد و متوجه آنچه اتفاق می افتاد ، تناقض و محکوم به اطاعت کند. از آن زمان به بعد ، من توانستم تعداد زیادی از این تصاویر را مشاهده کنم. پسران از نظر سنی کوچکتر و مادران نیز پیرتر می شدند.اما هر بار که همه چیز دوباره تکرار می شد: مادر عجله کرد و کودک محبوب را در یک صندلی خالی نشاند ، در حالی که در مقابل پسرش ایستاده بود ، اغلب خسته و حتی خسته ، و کیسه های سنگین در دست داشت. موقعیت های دیگری نیز وجود دارد که در آنها می بینید چگونه همسر با مهارت ماهرانه یک شوهر بزرگسال را کنترل کرده و هر مرحله را کنترل و اصلاح می کند. آیا هر زنی آرزو ندارد که در آغوش مرد شایسته ای باشد ، احساس شانه ای محکم در کنار خود داشته باشد ، "در پشت دیوار سنگی" احساس کند ، در حالی که به خودش اجازه می دهد خودش باشد و از خود لذت ببرد ، زندگی یک زن را بگذراند؟ چه تعداد از زنانی که صمیمانه می خواهند یک مرد نزدیک را تحسین کنند - یک همسر ، محبوب ، همانطور که بسیاری از مادران می خواهند به پسر خود افتخار کنند. من به هیچ وجه برای ابراز محکومیت نمی نویسم ، اما صمیمانه می خواهم توجه مادرانه ما را به تربیت پسران کوچک جلب کنم و پیشنهاد می کنم: * به ما - زنان-مادران ، درباره آنچه می توانیم انجام دهیم تا در افشای مردان کمک کنیم ، فکر کنید. بالقوه در پسران. برای دیدن فرآیند ، که به طور طبیعی به معنی توسعه ، آگاهی و ، البته ، زمان است. (در حالی که به معنای متعارف ، تعریف "یک مرد واقعی" بیشتر نتیجه نهایی است.)؛ * به این واقعیت فکر کنید که به گفته روانشناسان ، شکل گیری نقش پدر و مرد در اوایل کودکی - در سن 5 سالگی اتفاق می افتد! و تجربه و ایده های به دست آمده عمیقا در سطح ناخودآگاه جذب می شوند. * از بیرون به خودمان ، به حلقه داخلی خود نگاه کنید تا ببینید دقیقاً در کجا ما - مادران - مراقبت بیش از حد ، سرپرستی یا کنترل خود را نشان می دهیم ، در نتیجه رشد پتانسیل مرد را در پسران خود مجاز یا مهار نمی کنیم. * در مورد چگونگی کمک به رشد کودک خود تأمل کنیم. پس از همه ، سالها بعد ، یک پسر کوچک مجبور است مسئولیت همسر و فرزندان خود ، تأمین هزینه های زندگی خانواده خود ، حل مشکلات اساسی اجتماعی را بپذیرد. سرنوشت طبیعی باید تحقق یابد. به من بگو ، نظرت چیست ، از چه سنی می توانی پرورش یک مرد را در پسرت شروع کنی؟ چگونه به این سوال پاسخ می دهید؟ در سن پانزده ، ده ، یا پنج سالگی؟ به نظر من می رسد که می توان کودک را حتی زودتر از موعدی که کودک شروع به گوش دادن به کلمات می کند و با دقت به دنیای اطراف خود نگاه می کند - حتی قبل از یک سال - آموزش و راهنمایی کرد. البته ، در ابتدای مسیر ، ما با اقدامات خود قادر به نشان دادن نمونه هایی از فضیلت ، مراقبت ، مسئولیت هستیم. اجازه دادن به زمین حاصلخیز برای دریافت. اما به زودی ، لایه به لایه ، درک پسران از نقش خود در خانواده ، جامعه ، جهان به تدریج بر این پایه محکم قرار می گیرد … من چندین مثال از زندگی مادر و پدر (در صورت وجود) یک پسر کوچک می تواند به شکل گیری صفات شخصیت مرد کمک کند. کاملاً به اختیار شما از آنجا که تربیت یک هنر است و یک رویکرد منحصراً خلاقانه و فردی راجع به هر کودک به طور جداگانه (به دلیل منحصر به فرد بودن شخصیت) پیش فرض می گیرد ، و حتی نسبت به همان کودک ، در دوره های مختلف زندگی نیاز به رویکرد به روز است. من مطمئن هستم که شما لیست را با تحولات و مشاهدات خود تکمیل خواهید کرد. و در پایان می توانید مناسب ترین مورد را برای خانواده خود پیدا کنید. توصیه هایی از مادران باتجربه: 1- مطمئناً ، بهترین تربیت مثال خود ماست ، آنچه واقعاً زندگی می کنیم و نفس می کشیم ، آنچه واقعاً هستیم. کلماتی که توسط جهان بینی و عملی پشتیبانی نمی شوند پوچ و بی فایده می شوند. به عنوان مثال ، از سنین پایین (حتی قبل از یک سال) ، می توانید توجه کودک را به این نکته معطوف کنید که پدر درها را برای مادر باز می کند ، کت می دهد ، کیف های سنگین حمل می کند. باید جای خود را به خود زنان مسن و باردار بدهند. 2. با کودک ارتباط برقرار کنید و اقدامات خود را توضیح دهید. بیان دلایل رفتار خود بسیار خوب است.به عنوان مثال ، هنگامی که در حمل و نقل یک صندلی را واگذار می کنید یا به مادربزرگ خود کمک می کنید تا از پله ها بالا برود ، می توانید توضیح دهید که ایستادن برای فرد دشوار است ، پاهایش درد می کند و ممکن است زمین بخورد. برای کسانی که پدربزرگ و مادربزرگ دارند ، آنها را مقایسه کنید. غریبه ها برای کودک نوعی انتزاع به حساب می آیند و وقتی تشبیه با افراد شناخته شده پدید می آید ، مشخص می شود که چرا باید چنین رفتاری داشته باشید. 3. کودک را تشویق و تحسین کنید. آن کارهایی را که مربوط به عمل مهربانی ، مراقبت از افراد اطرافش و غیره است ، علامت گذاری کنید. 4- آموزش استقلال. بگذارید مثالی از زنی برای شما بزنم که از کودکی به پسرش یاد داد که از خودش مراقبت کند. او همه چیز را به او آموخت: پخت و پز ، تمیز کردن ، شستشو ، اتو کردن ، و حتی دوختن روی چرخ خیاطی. او که از آینده پسرش خبر نداشت ، او را به بهترین شکل آماده کرد. اکنون یک بزرگسال ، یک مرد موفق - پدر پنج فرزند است. او همیشه می تواند به کمک همسرش بیاید و یاور او باشد. 5- کمک کودک را بپذیرید. بسیار مهم است که به کودکان بیاموزید که فقط استفاده کنند ، بلکه باید به آنها عشق ، مراقبت ، کمک نیز بدهید. اگر کودکی پیشنهاد کمک به شما را داد ، ابتکار عمل را به دست آورد ، خوب است که حتی الامکان پذیرش آن را یاد بگیرید. به این ترتیب است که هر وقت پسر کوچکی عجله می کند تا به مادرش کت بدهد ، یکی از دوستانم روی تنگ خود می نشیند. و دیگری ، از نشستن در یک صندلی خالی امتناع نمی کند ، در حالی که پسر پنج ساله او همچنان در کنار او ایستاده است. 6. آموزش نیکی به کودکان باید مانند هر چیز دیگری باشد. در خانواده ما ، ما می گوییم که پدر و مادر چه موقع و چگونه برای کمک به والدین خود می روند. وقتی کودک متوجه شود که کمک متقابل در خانواده وجود دارد و دقیقاً چه چیزی می تواند خوب باشد ، خوب است. هنگامی که ما در حال آماده سازی اهدا لباس برای خانواده های کم درآمد هستیم ، کودکان خود می توانند تمایل خود را ابراز کرده و اسباب بازی را برای کودکان نیازمند انتخاب کنند. 7. در کارهایی که می توانید شرکت کنید. بسیاری از مادرانی که من می شناسم موارد زیر را انجام می دهند: اگر در راه از فروشگاه کیف کوچک برای کودک در دست باشد ، آنها آن را به پسر خود می دهند (یک کیسه پلاستیکی برای کودک دو یا سه ساله مناسب است). 8- مسئولیت پذیری را پرورش دهید. سپردن امور مفید است ، با توجه به سن کودک ، او امکان پذیر است ، مطلوب است که در میان آنها "به کودک اختصاص داده شود" (یک فنجان را برای خود بشویید ، به طور منظم یک گل را آبیاری کنید یا یک طوطی را تغذیه کنید ، کفش تمیز و غیره) مسئولیت با کودک رشد می کند: هرچه کودک بزرگتر باشد ، به ترتیب بیشتر نیز می شود. یک خانواده که من می شناسم ، بچه ها را در خانه تنها می گذارند ، خانواده "مسئول" را انتخاب می کنند. دفعه بعدی که این نقش شریف به فرزند دیگری می رسد. کودکان منتظر نوبت خود هستند! پدر و پسر می توانند با هم در "امور مردان" شرکت کنند: کیسه های سنگین بیاورید ، ماشین را گرم کنید و تمیز کنید ، در حیاط برف بریزید ، یک تخت کودک برای خواهر کوچک خود بگذارید یا گل بخرید و غیره. و در آخر ، می خواهم توجه داشته باشم: هم در هر مشاغل ، و هم در ایجاد صفات شخصیت مرد در یک پسر ، مهم است که در این کار زیاده روی نکنید. ارزش پوشیدن لباسی را ندارد که روی کودک کوچک و هنوز قوی نباشد. او هنوز نتوانسته به عنوان یک فرد بزرگسال و مسئولیت پذیر ، رئیس خانواده ، با گذر از خطوط زندگی ، تبدیل شود. اما من فکر می کنم ارزش تشویق به مهربانی ، مسئولیت پذیری و مراقبت از افراد اطرافش است. فراموش نکنید که در مقابل شما شخص کوچکی قرار دارد که حق ضعف دارد ، و هر بار موظف نیست انتظارات شما را برآورده کند (اتفاقاً مانند هر ساکن دیگر زمین). و برای نشان دادن صبر و خرد ، زیرا برای افشای هر پتانسیل کامل (مرد نیز از این قاعده مستثنی نیست) ، تمام زندگی انسان داده می شود … Ekaterina Shabanova ، مادر فرزندان ، مربی ، مشاور ، رئیس ROO "خانواده شاد"