همانطور که شخص دوست دارد افراد حسود را توجیه کند ، متأسفانه حسادت هیچ ارتباطی با عشق ندارد ، زیرا یک رابطه کامل بین دو نفر ، اول از همه اعتماد به یکدیگر است.
اگر شخصی سعی کند هر مرحله از نیمه خود را کنترل کند ، این فقط یک چیز را می گوید: او از عزت نفس بسیار پایینی برخوردار است ، حتی خودش را دوست ندارد و اعتقاد ندارد که کسی می تواند او را دوست داشته باشد. اگر شخصی از خودش راضی نباشد ، ممکن است حتی از این موضوع آگاهی نداشته باشد. اما نارضایتی بر سر همه اطرافیان خواهد ریخت و زندگی در کنار چنین شخصی برای یک فرد سالم غیر قابل تحمل است.
فردی که دارای عزت نفس پایینی است ، به دنبال ادعای خود است - به عنوان یک قاعده ، به هزینه دیگران. و او این کار را به یک یا چند روش زیر انجام می دهد:
- کنترل مداوم. "کی ، با کی ، کجا ، چرا ، کی برمی گردی؟" - این س questionsالات روزانه بارها پرسیده خواهد شد. و ناخوشایندترین چیز ، حتی اگر به پارانویای این فرد بپردازید و گزارشات ویدئویی را در مورد آنچه در زمان غیبت نیمه به وقوع پیوسته ارائه دهید ، "کنترل کننده" هنوز شک و تردید را خواهد خورد ، او منتظر صید نخواهد ماند.
- تحقیر محجبه. فرد برای اینکه به نوعی در چشمان خود بلند شود ، همسر روح خود را توهین و تحقیر می کند ، و این کار با یک حالت لمس کنند on صورت و حساسیت زیاد صورت می گیرد ، به عنوان مثال: "کجای من بدون من ، چنین احمقی ناتوان! شما خودتان نمی توانید کاری انجام دهید! " در حالی که پشت را نوازش می کرد و لبخند می زد. خطر این پدیده این است که با یک پیشنهاد کاملاً طولانی از این نوع ، شخص واقعاً باور می کند که بدون شریک قوی و باهوش خود کاملاً قادر به هیچ کاری نیست. همه تقصیرها برای شخص تحقیر آمرزیده می شود ، در حالی که احساس کینه نسبت به تحقیر شده به عنوان چیزی مجرمانه تلقی می شود.
- سو abuse استفاده معنوی و جسمی تمام درگیری ها با استدلال های قاطع حل می شود ، توهین های آشکار مداوم رایج است. در همان زمان ، نیمی از ستمگر تحت شرایطی است که ظاهراً مانع از تجزیه می شود - کودکان یا مسائل مادی. در واقع ، فرد با رنج مداوم ، ماهیت مازوخیستی خود را نشان می دهد. او از خود متنفر است ، و مورد نفرت انگیزی برای نفرت از دیگری نمی بیند ، علاوه بر این ، او آن را به عنوان یک مجازات مستحق درک می کند و حتی از عذاب آور خود به خاطر پذیرفتن نقش عدالت سپاسگزار است.
حسادت اولین زنگ خطر است. آن را به عنوان جلوه ای از عشق در نظر نگیرید. در غیر این صورت ، رابطه بعدی خطر تبدیل شدن به یک جهنم واقعی را دارد. اگر کسی که حسادت می کند تمایل به مازوخیسم داشته باشد ، به دام افتاده و پایان دادن به رابطه ای که باعث رنج می شود برای او بسیار دشوار خواهد بود. اگر عدم اعتماد به نفس ، که به عنوان حسادت آشکار می شود ، موجب آزردگی فرد نشود ، دلیل خوبی دارد که بخاطر عزت نفس پایین خود را به خودآزمایی می رساند. شاید به کمک یک روانشناس نیاز باشد.
معمولاً افرادی که تمایل دارند از خود متنفر باشند حتی از آن آگاهی ندارند. اما اگر شخصی احساس گناه مداوم ، نارضایتی از زندگی خود و هر آنچه در آن اتفاق می افتد را تجربه کند ، تقریباً همه اطرافیان خود را محکوم می کند - این شخص شخصیت واقعی خود را رد می کند. و احتمال قربانی شدن جباری که ظاهراً او را دوست دارد برای این شخص بسیار زیاد است.
توسعه اعتماد به نفس و ارزیابی کافی از خود و دنیا مستلزم کار جدی در مورد خودتان است. با دقت لازم ، موفقیت واقعی است. از این گذشته ، تنها شخصی که خود را همانگونه که هست ، یا کمی از خود ناراضی است ، اما بدون محکومیت مداوم درگیر خودسازی است ، می تواند در رابطه با یک فرد تمام عیار دیگر خوشبخت باشد.