همه زنان آنقدر خوش شانس نبودند که برای اولین بار خوشبختی خود را در زندگی خانوادگی پیدا کردند. فقط ازدواج های بدون فرزند از بین نمی روند. این اتفاق می افتد که یک زن در کنار یک کودک یا چند فرزند می ماند و سعی می کند با یک مرد دیگر خانواده جدیدی ایجاد کند. رابطه او با آنها همیشه آسان و ساده نیست.
حسادت از طرف کودکان
برای مردی که عاشق زنی شده است که قبلاً صاحب فرزند شده است ، دو چندان دشوار است. او باید روابط خود را نه تنها با او ، بلکه همچنین با دختران و پسرانش بهبود بخشد. حسادت مانع اصلی این امر است. علاوه بر این ، هم از طرف بچه ها و هم از طرف خود مرد اتفاق می افتد.
فرد جدیدی در زندگی خانواده ظاهر می شود. آگاهانه یا ناخودآگاه ، تقریباً هر کودکی در چنین شرایطی شروع به حسادت می کند: حالا او باید مادر خود را با کسی به اشتراک بگذارد. غالباً کودکان خود با یک مرد جدید در خانواده درگیری ایجاد می کنند. نوجوانان می توانند به ویژه واکنش تندی نشان دهند. حسادت آنها با مشخصات خاص سن آنها افزایش می یابد.
همچنین کودکان بعضی اوقات پذیرفتن این که "پدر جایگزین شده است" دشوار می شوند. درک آنها از یک مرد نه تنها به عنوان نجیب زاده مادرشان بلکه به عنوان پدر جدیدشان نیز برای آنها دشوار است. ناخودآگاه ، چنین کودکی ممکن است در مقابل پدر خود به دلیل خیانت احساس گناه کند. علاوه بر این ، چنین احساساتی می تواند هم با روابط خوب با پدر و هم با احساسات بد ایجاد شود. همه اینها همچنین باعث ایجاد نفرت از طرف بچه ها نسبت به دوست پسر مادرشان می شود. و چنین احساسات منفی به راحتی پاسخ یک مرد را برمی انگیزد.
کودکان به عنوان رقبا
از طرف دیگر ، خود مرد نیز 100٪ از وقت و توجه محبوب خود را در اختیار ندارد. او می تواند کودکان را به عنوان رقبای خود درک کند. و وقتی خودشان درگیری ایجاد می کنند ، بعضی از مردان از آنها متنفر می شوند.
درگیری ها به عنوان یک مرحله طبیعی در توسعه روابط است
بنابراین ، درگیری های یک درجه یا درجه دیگری در آغاز رابطه زن و مرد با فرزندان اجتناب ناپذیر است. این یک مرحله طبیعی در توسعه حوادث است. سرنوشت همه اعضای خانواده به این بستگی دارد که چقدر با موفقیت چنین تعارضاتی برطرف شود.
اول از همه ، مسئولیت غلبه بر نفرت متقابل بر دوش یک مرد است. کودکان بدون در نظر گرفتن سن (چه کودکان پیش دبستانی و چه نوجوانان) می توانند در سطح ناخودآگاه عمل کنند. در حالی که یک مرد کاملاً قادر است احساسات خود را ردیابی کند ، علل آنها را درک کند و به دنبال راهی برای قلب کودکان باشد.
اگر مرد همچنان از کودکان متنفر باشد
یک مرد می تواند بیش از حد روی نفرت خود از کودکان تمرکز کند. این بدان معنا نیست که او مادر آنها را دوست ندارد. اما چنین نگرشی از یک مرد نشان می دهد که او قادر نیست یک زن را با تمام زندگی خود ، که فرزندانش نیز بخشی از آن هستند ، به طور کامل بپذیرد.
چنین مردی محبوب خود را در موقعیت بسیار دشواری قرار می دهد. او را مجبور می کند که دائماً بین خود و فرزندان یکی را انتخاب کند. این یک انتخاب بسیار دشوار است. روابط در این مورد حتی اگر عشق متقابل بین زن و مرد وجود داشته باشد ، اگر او انتخاب نهایی را به نفع فرزندان انجام دهد ، می تواند پایان یابد.
اگر مرد همچنان از فرزندان زن متنفر باشد ، منتظر ظاهر شدن فرزندش در خانواده است ، شرایط به ویژه دشوار می شود. با تولد یک نوزاد ، وضعیت خانواده حتی بیشتر متشنج می شود: یک مرد به شدت از منافع فرزند خود دفاع می کند ، این اغلب به ضرر فرزندان دیگر است.
وجود نفرت در خانواده مجاز است ، اما فقط برای مدت زمان بسیار کوتاه. اگر مردی بدون اقدامات لازم برای غلبه بر احساسات منفی به رفتار بد فرزندان خود ادامه دهد ، این امر به راحتی روانی خود ، او یا فرزندان کمک نمی کند. که به نوبه خود می تواند عشق بین بزرگسالان را از بین ببرد.