عواقب یک عاشقانه اداری: تجربه شخصی

عواقب یک عاشقانه اداری: تجربه شخصی
عواقب یک عاشقانه اداری: تجربه شخصی

تصویری: عواقب یک عاشقانه اداری: تجربه شخصی

تصویری: عواقب یک عاشقانه اداری: تجربه شخصی
تصویری: MORNING MAGAZINE.27.03.2017 مجله‌ی صبح: وجود فساد اداری در نهاد های دولتی 2024, نوامبر
Anonim

افرادی که بیشتر زندگی خود را به حرفه خود اختصاص می دهند ، اغلب نمی توانند با یک عضو از جنس مخالف ملاقات کنند و روابط پایدار برقرار کنند ، زیرا آنها تمام وقت خود را در محل کار خود می گذرانند. به همین دلیل ، آنها تسلیم وسوسه می شوند و شروع به معاشرت با همکاران خود می کنند.

عواقب یک عاشقانه اداری: تجربه شخصی
عواقب یک عاشقانه اداری: تجربه شخصی

البته عاشقانه های اداری مزایای خود را دارد. اولاً ، نیازی نیست مغز خود را جمع کنید و کسی را بشناسید ، زیرا آشنایی به خودی خود در طی مراحل کار اتفاق می افتد. ثانیا ، شخص مهم دیگر شما تقریباً تمام وقت با شما خواهد بود.

با این حال ، چنین رابطه ای ، به ویژه امور کوتاه مدت ، می تواند به شکست منجر شود. یکی از آشنایان من تصمیم به تغییر شغل گرفت و به عنوان پیشخدمت در یک بار جدید کار پیدا کرد. در روز اول ، مافوق او را به همکارانش معرفی کرد. علاوه بر پیشخدمت ، فقط یک متصدی بار (یک پسر ، 18 ساله) و یک سرآشپز زن بالغ در این موسسه کار می کردند.

دختر جوان بلافاصله متوجه مرد خوش تیپ جوان شد. او در حالی که همان متصدی بار پس از بسته شدن شیفت ، کوکتل دیگری را برای او آماده می کرد ، صدای او را با صدای قرص گفت: "او بسیار قد بلند ، بسیار زیبا و بسیار آسیب پذیر است." او خلاصه کرد: "او واقعاً من را دوست دارد ، چشم از من نمی گیرد."

برای من این رفتار عجیب بود ، از آنجا که آشنای من در خانه منتظر شوهرش بود ، روابط با او مدتهاست که به بن بست رسیده و زندگی خانوادگی به یک محله غیرقانونی تبدیل شده است. اما این مانع او نشد. از آن زمان ، او و متصدی بار جوان پس از تعطیل شدن شیفت ، به طور دوره ای در محل استقرار تنها می ماندند و اوقات خوبی را سپری می کردند. اما او كاملاً فراموش كرد كه چنین دسیسه ای هیچ تعهدی به همراه ندارد و پسر هجده ساله ای به جز صمیمیت احتیاج به چیزی ندارد.

چگونه او از روی شانه من گریه می کرد ، به من گفت که همان اغواگر جوان شروع به آوردن دختران مختلف برای کار و معاشقه با آنها کرد ، و آنها را با الکل گران قیمت و قهوه غلیظ پذیرا کرد. من از او دلجویی کردم و یادآوری کردم که خودش نباید فراموش کند که در یک ازدواج مدنی بوده است و در ابتدا چنین عاشقانه ای با موفقیت پایان نمی یابد.

اما در آن لحظه نمی دانستم که چگونه می تواند پایان یابد. مرد جوان پیروزی خود را به همه همکارانش گفت ، و پشت سر دوست من شروع به خندیدن کردند ، و گاهی اوقات مستقیماً در مورد عدم اصالت او صحبت می کردند. در ابتدا او از آن خندید ، سپس شروع به اعلام كرد كه زندگی او نباید به كسی مربوط شود. کار با این پسر غیر قابل تحمل شد. هر لحظه کاری به رسوایی های بزرگ تبدیل می شد. در نتیجه ، دختر ترک کرد.

البته ، این داستان فقط یک واقعه منزوی است ، با این حال ، قبل از شروع امور عاشقانه در محل کار ، ارزش آن را داشته باشید.

توصیه شده: