رهایی زنان فقط در حال افزایش است و تقریباً هیچ زمینه فعالیتی باقی نمانده است که زنان به طور مساوی با مردان موقعیت های رهبری را اشغال نکنند. اگر چنین است ، غیر قابل درک می شود که چرا مردم اصلاً خانواده ایجاد می کنند؟
اوضاع در گذشته چگونه بود
روزگاری ، یک مرد کاملاً برای یک زن ضروری بود. او مخارج خانواده را تأمین می کرد ، حمایت و پشتیبانی می کرد ، مسئولیت پذیر بود و تصمیم می گرفت. یک ازدواج موفق تا حدود زیادی سرنوشت یک زن را از پیش تعیین می کرد و ازدواج نکردن یک پدیده غم انگیز و حتی کمی شرم آور محسوب می شد.
اگر خانم هایی بودند که زندگی خود را وقف علم یا خلاقیت می کردند ، پس آنها عجیب به حساب می آمدند. حتی در یک زمان کمابیش روشنگرانه ، که همانطور که می توان در نظر گرفت ، پس از رنسانس به وجود آمده است ، با این زنان با احتیاط رفتار می شود و فکر می کنند که کمی دیوانه هستند. و قبل از رنسانس می توانستند آنها را به آتش بکشند. بحث تلفیق تحقق استعداد و ازدواج مسئله ای نبود. اگرچه استثناهای خوشبختی وجود دارد ، به عنوان مثال ، ماریا اسکلودوفسکا-کوری ، اما به همین دلیل است که آنها شناخته شده اند که تعداد آنها بسیار کم است.
علاوه بر این ، آنها بسیار مسئولانه برای ازدواج آماده شدند. این شغل اصلی یک زن محسوب می شد. از کودکی ، این دختر برای تبدیل شدن به یک همسر خوب آموزش دیده بود: او در زمینه آشپزی ، صنایع دستی و خوش اخلاقی تحصیل کرد. همه به فکر شمردن یا خواندن به او نبودند. در جوامع سنتی ، که این نقش زن تا به امروز باقی مانده است ، هرچه تحصیلات دختر بیشتر باشد ، از عروس بدتر است.
وقتی دختری ازدواج کرد ، متعهد شد که از شوهرش پیروی کند و ناملایماتی را که ممکن است به همراه داشته باشد تحمل کند. اگر این ازدواج ناخوشایند بود ، یک فاجعه مادام العمر بود. اما برخلاف شوهر ، زن نمی تواند تصمیم بگیرد. حتی اگر مرد ضعیف یا احمق بود و ثروت خود را هدر می داد ، زن نمی توانست مدیریت ثروت خانواده را به دست خود بگیرد.
وضعیت فعلی امور
هنگامی که اولین زنان شروع به مبارزه برای حقوق خود کردند ، نه تنها مردان بلکه زنان دیگر نیز با تمسخر به آن نگاه می کردند. با این وجود ، وضعیتی که امروزه یک دختر می تواند به تنهایی تصمیم بگیرد ، یک حرفه ، سبک زندگی و سایر جنبه های فعالیت خود را انتخاب کند ، دقیقاً به لطف اولین زنانی که تصمیم گرفتند جامعه را آشکارا به چالش بکشند ، ایجاد شده است.
همه مواردی که به طور سنتی از امتیازات مردانه بود اکنون در دسترس زنان است. این درآمدزایی ، تصمیم گیری ، تحصیلات و همچنین فعالیت هایی مانند هنر و تجارت است. زمانی که مرد موظف بود از زن حمایت کند ، مربوط به گذشته است. بسیاری از خانمهای مدرن حتی اگر توسط مرد حمایت شوند ، تحقیرآمیز محسوب می شوند.
بنابراین یک مرد مورد نیاز است
اگر چنین است ، چرا زن اصلاً به مرد احتیاج دارد؟ آیا اگر کاملاً کنار بیایید آیا می توانم یک خانواده تشکیل دهم؟ حتی تربیت فرزندان نیز یک موضوع دشوار است ، اما همانطور که تمرین نشان می دهد ، مادران تنها نیز با این کار کار خوبی انجام می دهند.
با این حال ، افراد کمتر ازدواج می کنند. این برابری جنسیت ها بود که باعث شد به وضوح ببینیم دلیل اصلی نیاز زنان به مردان و مردان به زنان ، اصلاً در منافع پیش پا افتاده نیست. مردم ازدواج می کنند و می خواهند با هم باشند زیرا یکدیگر را دوست دارند و باعث می شوند که یکدیگر بهتر شوند.
به نظر می رسد که اگر می توانید بدون یک مرد کار کنید ، یک زن مدرن به او نیازی ندارد. اما چنین مردی ، بدون او غیرممکن است - بدون نیاز به او ، و چگونه!