زندگی گاهی اوقات چنان شگفتی هایی را به انسان تحمیل می کند که حتی فکرش را هم نمی کردند. اغلب مواردی وجود دارد که خانواده ها از بین می روند و کودک مجبور است نه با پدر یا مادر خودش بلکه با ناپدری یا نامادری خود زندگی کند.
مردان و ویژگی های آنها
مردان موجودات متزلزل هستند. این حقیقتی است که بحث در مورد آن دشوار است. کسی از این موضوع خشمگین است ، کسی اذیت می شود ، شخصی به راحتی تحمل می شود. در شرایطی که پدر خودتان خانواده دومی را برای خود ایجاد کرد یا معشوقه ای داشت ، و شما از این موضوع مطلع شدید چه باید کرد؟ بحث در مورد این موضوع یک چیز است ، پس توصیه کردن آسان است ، و (مطابق با این توصیه) آرام باقی می ماند و وضعیت فعلی را مسلم می داند ، که قابل تغییر نیست و فقط می توان با آن سازگار شد. البته ، اگر شرایط انتزاعی باشد ، استدلال آسان است. خوب ، اگر معلوم شد شما و پدر خود یکی از قهرمانان این نمایش زندگی هستید
سعی کنید راهی برای برون رفت از این وضعیت پیدا کنید و حتی رابطه خوبی با این زن هنوز ناشناخته برقرار کنید.
زن بی خانمان - او چیست؟
بنابراین ، مطمئناً می دانید که پدر شما عصرها به جلسات نمی رود و وقت خود را نه با مادر ، بلکه با زن دیگری می گذراند. و مادر شما نیز از وقایع آگاه است ، اما او با آرامش و خردمندانه قضاوت كرد كه به همان روشی كه اتفاق افتاده است ، گذشته را نمی توان بازگرداند ، و شوهرش را "به آزادی" آزاد كرد. اما برای شما سخت است شما به این واقعیت عادت کرده اید که والدینتان همیشه در کنار هم هستند ، شما یک جدایی را تجربه می کنید. به نظر می رسد که مقصر همه چیز این او ، خانه بردار است. دیگر صبر نکن ممکن است اینگونه نباشد. خوب ، یا نه کاملا. و او نمی خواست خانواده را از بین ببرد. این اتفاق افتاده و او اصلاً با شما مانند مادرخوانده بالقوه یک داستان افسانه ای درباره سیندرلا رفتار نمی کند ، بلکه کاملاً صلح آمیز و صمیمی است. پس چرا بلافاصله با شخصی که نمی خواهد به شما صدمه بزند خصومت کنید
از این گذشته ، این شخص خانواده پدر شما شد و احتمالاً شما پدر خود را دوست دارید.
آیا خودتان می توانید اولین قدم در برقراری دوستی را بردارید؟ مطمئن. به او (از طریق پدرش) پیشنهاد دهید جایی دیدار کند و صحبت کند. می توانید در کافه با هم قهوه و کیک بخوریم. به او بگویید که از او عصبانی نیستید ، شما بزرگسال هستید و همه چیز را می فهمید. اگر او تقریباً در سن شماست ، سعی کنید به عنوان یک دوست به او نگاه کنید. از این گذشته ، اکنون برای او کار آسانی نیست ، او احساس می کند ویرانگر کانون خانواده است. شاید شما علایق مشترکی دارید و می توانید به یکدیگر کمک کنید. و اگر او خیلی بزرگتر است ، در نظر بگیرید که شما یک خاله (البته نه بومی) دارید که می توانید برای مشاوره در مواردی که همه چیز را نمی توان برای مادر گفت ، به او مراجعه کنید. به طور کلی ، نگران نباشید و شرایط را پیچیده نکنید ، اکنون آسان نیست. سعی کنید شخص دیگری را درک کنید و بدانید: چگونه با مردم رفتار می کنید ، بنابراین آنها با شما رفتار می کنند ، زیرا زندگی هنوز خیلی طولانی است!