اعجوبه ها افرادی هستند که استعداد آنها در اوایل کودکی آشکار شده است. آنها دیگران را با دستاوردهای خود متحیر می کنند و سپس یا به جهانی می رسند ، یا در مبهم شدن "می میرند". تربیت نادرست منجر به این واقعیت می شود که یک کودک نابغه از بدو تولد جایگاه خود را پیدا نمی کند و یا "طبیعی" می شود یا به شدت بیمار می شود. فقط عده کمی موفق می شوند ستاره سرنوشت خود را روشن کنند و برای همیشه در آسمان شکوه بشری باقی بمانند.
نظر علمی
بسیاری از دانشمندان معتقدند که گیک ها استعداد زودرس خود را مدیون مقادیر بالای هورمون در غده هیپوفیز هستند. این هورمون ها بر رشد مناطق خاصی از مغز تأثیر می گذارند و به بلوغ فکری زودرس کمک می کنند. فیزیولوژیست ها معتقدند که امواج ژئومغناطیسی که در دوران بارداری روی جنین تأثیر می گذارند مقصر هستند. اگر بارداری در دوره ای از نسبت مشخصی از امواج مغناطیسی رخ دهد ، این امر می تواند منجر به تولد یک اعجوبه کودک شود.
باید بین نبوغ و "اثر اعجوبه" تفاوت قائل شد. آنچه در اعجوبه ها بیشتر جلب توجه می کند ، سطح ذهن آنها نیست ، بلکه درجه رشد در رابطه با سن است. والدین و دیگران توانایی های کودک را تحسین می کنند ، کار او را نشان می دهند و از اینکه کودک در چنین سنی بسیار پیشرفت می کند تعجب می کنند. در همین حال ، ممکن است نتایج کار چندان درخشان نباشد. شعرهای استعدادهای جوان را بخوانید و فکر کنید: اگر لحظه ای فراموش کنید که توسط کودکان سروده شده اند ، آیا آنها خیلی خوب هستند؟
اعجوبه شدن
گیک ها از همسالان خود جلوتر هستند. آنها در مناطقی که به تجربه زندگی نیازی ندارند موفق هستند: شعر ، ریاضیات ، موسیقی ، فیزیک. کودکان خیلی سریع از همسالان خود پیشی می گیرند و با "پریدن" از کلاس به کلاس دیگر ، خود را در میان دانش آموزان دبیرستان می بینند. نوجوانان که خود و استعداد خود را مشغول کرده اند ، به وضعیت اجتماعی خود توجه نمی کنند و با کمبود ارتباط به پریا ، افراد تنها و ناراضی تبدیل می شوند.
درباره گیک ها وقتی در اوج شهرت خود هستند ، یعنی در کودکی ، می شنویم. ما کودکان نبوغ را تحسین می کنیم ، دیگران آینده بزرگی دارند و سپس آنها را سالها فراموش می کنند. و فقط 20 سال بعد به یاد می آوریم که روزگاری کودکانی مانند نیکا توربینا ، پاولیک پوتخین ، ایرا افیمتسوا وجود داشته اند. ما شروع به پرس و جو می کنیم و با وحشت می فهمیم که موفق ترین گیک ها به سادگی فراموش می شوند و سعی می کنند خود را با زندگی وفق دهند و کسانی که موفق به سازگاری نشدند خودکشی کردند یا در یک پناهندگی مجنون به سر می بردند.
تکلیفی از طرف خدا یا نفرین؟
والدین ، معلمان و اعجوبه کودک هر دو توانایی های خارق العاده را نوعی هدیه در نظر گرفته شده برای حل یک مسئله خاص (اما هنوز مبهم) می دانند. از آنجا که یک کار مشخص تعیین نشده است ، تکمیل آن هنوز ضروری نیست ، اما شما باید خوب بخوانید ، پیشرفت کنید و برای دستاوردهای آینده آماده شوید. سالها می گذرد ، اعجوبه کودک بزرگ می شود و وظیفه ای برای او تعیین نشده است. در حالی که بزرگ می شود ، اعجوبه کودک از یک کودک شگفت انگیز به یک فرد معمولی تبدیل می شود ، که به یک نگرش خاص عادت کرده است. هیچ کس نمی خواهد با یک بزرگسال اذیت شود و او به عنوان یک بازیگر بدشانس مجبور است "صحنه را ترک کند" یا به یک زندگی عادی یا فراموشی می رود.