امروزه به طور فزاینده ای از سوالات مشابه توسط زنانی که به دلیل سرعت زندگی مدرن ، اغلب بین زندگی خانوادگی و ایجاد یک شغل موفق "گسسته" شده اند ، پرسیده می شود. چرا امروز چنین معضلی پیش روی یک زن قرار دارد و چگونه می توان آن را حل کرد؟
چرا مسئله انتخاب بین کار و خانواده برای مردان کمتر مطرح است؟
در بیشتر کشورهای سیاره زمین ، طی هزاره های توسعه تمدن ، تقسیم مسئولیت های سنتی بین زن و مرد ایجاد شده است: او نان آور خانه است ، او نگهدارنده آتشدان است. و فقط چند دهه پیش بنیان چنین نظمی تثبیت شده زیرپا گذاشته شد. امروزه ، حتی در کشورهای مسلمان ، زنان اغلب موفقیت های بزرگی را در کار خود کسب می کنند - آنها به تجارت ، هنر مشغول هستند ، نخست وزیر و حتی رئیس جمهور کشورها می شوند و در زندگی عمومی به طور برابر با مردان شرکت می کنند.
با این حال ، مردانی که بیشتر آنها ذاتاً برای نگهداری از خانه و تربیت فرزندان سازگار نیستند ، عجله ندارند که برای انجام چنین "وظایف زنانه" عجله کنند. در نتیجه ، جنس قوی تر هنوز در بیشتر کارها ، شغل ، تجارت - یعنی زندگی خارجی خانواده ، رفاه مادی آن مشغول است. و جنس عادلانه به سادگی یک بار اضافی را به دوش می کشد: اکنون ، علاوه بر موفقیت در تربیت فرزندان و هماهنگی در روابط خانوادگی ، اکثر زنان برای رسیدن به موفقیت در حرفه خود تلاش می کنند.
چگونه تصمیم می گیرید که مهمتر است؟
برای اعتراف به یک واقعیت ساده و واضح نیازی به مراجعه به روانشناس یا خواندن صدها کتاب هوشمند ندارید: حتی موفق ترین زن مجرد در حرفه ، تجارت ، هنر یا هر فعالیت خارجی خود احساس حقارت و محافظت نمی کند. ماهیت یک زن ، با هدف مراقبت از اطرافیان ، افراد نزدیک ، در این مورد هنوز مشخص نیست. بعلاوه ، روان زن ماهیت ناپایداری دارد - از این رو تغییرات خلقی مکرر که جنس قوی در همه جهان تحت آن است. در یک ازدواج موفق ، یک زن حمایت ذهنی را در شخص همسرش بدست می آورد ، که با آرامش و ذات پایدار ذهنی خود ، وضعیت همسرش را متعادل می کند. جای تعجب نیست که یک زن متاهل محافظت شده تر ، قابل احترام و "بزرگتر" شناخته می شود!
با این حال ، اختصاص دادن تمام زندگی خود صرفاً به خدمت به اعضای خانواده نیز آخرین چاره است. یک زن بدون شغل مورد علاقه خود یا حداقل سرگرمی جایی برای الهام گرفتن نخواهد داشت ، او به سرعت از زندگی روزمره خسته می شود و - دوباره - قادر به انجام مسئولیت های خود در خانواده نیست. نوعی دور باطل به وجود می آید: اگر خانواده ای نباشد ، هیچ شادی واقعی زن وجود ندارد. اگر خانواده ای وجود داشته باشد ، اما شغل یا مورد پسندیده ای وجود نداشته باشد ، نیرویی برای حمایت از خوشبختی خانواده وجود ندارد.
هنگام انتخاب بین خانواده و کار ، اولویت بندی صحیح ارزشمند است ، اما این جنبه های زندگی نباید از یکدیگر جدا باشند. با این حال ، امروزه بسیاری از روانشناسان یادآوری می کنند: شما همیشه می توانید شغل خود را بدون آسیب زیاد تغییر دهید ، و "تغییر خانواده" یک مفهوم است ، خوشبختانه هنوز در هنجارهای رفتار حتی در یک جامعه مدرن با اخلاق آزاد ارتباطی ندارد.