این اواخر صحبت های زیادی در مورد اینکه کدام خانواده را می توان کامل دانست و کدام یک نیست. برخی معتقدند که فقط یک نسل که حداقل سه نسل در آن وجود دارد می تواند یک خانواده کامل محسوب شود. برخی دیگر استدلال می کنند که خانواده ای که تنها یک فرزند دارد را نمی توان کامل دانست. در واقع ، مفاهیم خانواده "کامل" یا "ناقص" تعاریف بسیار روشنی دارند.
وضعیت رسمی
خانواده ای که در آن والدین یا افرادی که جایگزین آنها می شوند ، در کنار هم زندگی می کنند و مشغول تربیت فرزندان هستند ، رسماً به عنوان یک خانواده کامل شناخته می شود. این بدان معنی است که انواع زیر خانواده ها را می توان با خیال راحت یک خانواده کامل نامید:
- خانواده هایی که والدین بیولوژیکی کودکان به طور رسمی در آن ازدواج کرده اند ، با هم زندگی می کنند و به طور مشترک در پرورش فرزندان نقش دارند
- خانواده هایی که والدین فرزندان رسماً در آن ازدواج کرده اند ، اما اشکال "جایگزین" روابط خانوادگی مانند ازدواج میهمان ، ازدواج آزاد و غیره را انجام می دهند.
- خانواده هایی که والدین در آنها رابطه رسمی ثبت شده ای ندارند ، اما با هم زندگی می کنند و در کنار هم تربیت فرزندان مشترک هستند.
- خانواده هایی که همسر آنها پدر بیولوژیکی یک یا چند فرزند نیست ، بلکه با مادرشان زندگی می کند و به تربیت آنها مشغول است.
- خانواده های دارای فرزند خوانده یا فرزندخوانده ، که در آنها هر دو همسر دارای یک نماینده قانونی هستند.
خانواده ناقص خانواده ای متشکل از مادر و فرزندش (فرزندان) است. علاوه بر این ، اگر پدر رسماً غایب باشد (در شناسنامه فرزند خط وجود دارد) ، زن به عنوان مادر مجرد شناخته می شود. اگر پدر فرزند خود را رسماً بشناسد (گواهی پدری وجود دارد) ، اما با مادرش زندگی نكند ، زن وضعیت مادر تنها را ندارد ، اما فرزند را در خانواده ای ناقص تربیت می كند.
اختلافات روانشناختی
علی رغم این واقعیت که خانواده های تک والدی اکنون کاملاً عادی شده اند ، روانشناسان چنین خانواده ای را یک خانواده تمام عیار نمی دانند.
برای رشد هماهنگ شخصیت ، کودک به مادر و پدر احتیاج دارد که در تربیت او نقش داشته باشند. علاوه بر این ، برخلاف تصور عمومی ، این مسئله نه تنها برای پسران ، بلکه برای دختران نیز مهم است. کودک با دیدن چگونگی ایجاد روابط مادر و پدر ، نحوه تعامل آنها با یکدیگر در موقعیت های مختلف زندگی ، ماتریسی از روابط بین زن و مرد ، همسر ، والدین و فرزندان را دریافت می کند.
کودک با دریافت گرما و توجه از پدر و مادر ، احساس کمال عشق والدین را می کند. شناخته شده است که یک مادر فرزند خود را بدون قید و شرط دوست دارد ، فقط به این دلیل که این کودک متولد شده است و عشق به یک پدر ارزیابی کننده و طلبکارانه است. او آماده است تا از موفقیت کودک خوشحال شود ، به آنها افتخار کند ، اما با الزامات ، توصیه ها ، دستورالعمل های خود رشد بیشتر شخصیت فرزند خود را تحریک می کند.
اگر فقط مادر درگیر تربیت باشد ، ناخواسته مجبور است هر دو وظیفه خانوادگی زن و مرد را انجام دهد ، از جمله در رابطه با فرزند ، و این ایده پدید آمده او درباره نقش های اجتماعی مادر و پدر ، معشوقه خانه را تحریف می كند. و نان آور
البته اگر شرایط در یک خانواده کامل غیرقابل قبول باشد ، اگر فشار روانی بر مادر و کودک وارد شود ، اگر آنها مورد خشونت جسمی قرار بگیرند ، می توان چنین میکرو اقلیم خانوادگی را برای روان کودک مخرب خواند. و البته در این حالت بهتر است او در خانواده ای ناقص تربیت شود.
اما برای زن مهم است که درک کند برای تربیت موفق کودک ، شکل گیری صحیح روان و عقاید اجتماعی او ، او مجبور است تلاش بیشتری نسبت به یک خانواده کاملاً هماهنگ و مرفه انجام دهد.