والدین می خواهند فرزندشان صادق ، راستگو و وظیفه شناس باشد. پرورش وظیفه شناسی آسان نیست. کودکان ، اول از همه ، به یک مثال زندگی روشن و همچنین یک مثال ادبی نیاز دارند. چنین مثالی می تواند به عنوان داستانهای L. Panteleev "صادقانه حرف" ، A. P. گایدار "وجدان" ، M. E. سالتیکوف-شوچدرین "وجدان رفته".
وجدان رفت
یک طرح جالب از داستان سالتیکوف-شوچدرین "ضمیر از دست رفته". این باعث می شود شما به این فکر کنید که نویسنده چقدر موضوع را عمیقاً تجزیه و تحلیل کرده است ، و چطور چند وجهی بسیاری از شرایط زندگی را در نظر گرفته است. نویسنده با خلق یک ویژگی اخلاقی از یک شخص قهرمان داستان افسانه ای ، بسیار دوست دارد که این موضوع در روح هر شخصی باشد. به نظر او ، در هر کودکی است. چگونه وجدان خود را در طول زندگی حفظ کنیم - این همان چیزی است که می توانید هنگام خواندن یک افسانه ، بسیار شبیه به داستان واقعی ، درباره آن فکر کنید.
داستان وضعیت از دست دادن وجدان - "سفر" آن را توصیف می کند. یک مرد نوشیدنی وجدان خود را بالا برد ، سپس او به صاحب خانه آشامیدنی رسید ، همسرش وجدان خود را به سمت ناظر محله انداخت. سپس او نزد سرمایه دار تمام شد. برای مدت طولانی وجدان دور دنیا را گشت ، اما هیچ کس دوست نداشت که آن برای همیشه در کنار او بماند. او خسته بود و به بازرگان گفت که نوزادش را پیدا کند. کودکان دارای روح پاک ، بی عیب و نقص هستند. وجدان بسیار امیدوار بود که او بزرگ شود و خوشبخت زندگی کند ، قدرت پیدا کند و شجاع شود. و همه چیز بد در جهان ناپدید خواهد شد. این ر theیایی است که وجدان هرگز نمی میرد و در قلب هر شخصی ، نویسنده ای که در این افسانه تجسم یافته است ، جایی می یابد.
وجدان
مشخص است که برای والدین دشوار است که با فرزندان خود در مورد وظیفه شناسی صحبت کنند. گاهی این گفتگوها با محکومیت والدین پایان می یابد. اما اغلب این موضوع خارج از بحث باقی می ماند. بنابراین ، خواندن این داستان برای والدین و کودک بسیار مفید است و با پیشرفت اوضاع ، با پرسیدن رفتار شخصیت اصلی ، در مورد آن بحث صحیح می کنیم.
در داستان "وجدان" نویسنده A. P. گایدار از دختری صحبت می کند که رفتار ناشایسته ای را درک کرده است. دختر مدرسه ای نینا درس خود را آماده نکرد و تصمیم گرفت که به مدرسه نرود. او نمی خواست که کسی او را ببیند. در نخلستان ، دختر بچه نوپایی را دید که یک سگ او را ترساند. نینا از برداشتن کتاب و صبحانه در مقابل کودک خجالت کشید و با تصمیم برای دیدن پسر ، همه چیز را در بیشه گذاشت. وقتی برگشت ، صبحانه ای نبود ، اما نینا به همین دلیل ناراحت نبود. اطراف خیلی خوب بود ، اما او احساس بدی داشت ، زیرا وجدان آشفته او را آزار می داد.
صادقانه
گاهی داستان های کلاسیک نویسندگان شوروی نسل ما را متعجب می کند. اما مشهور است که اخلاق اقتصادی نیست. در هر زمان باید در سطح مناسب وجود داشته باشد. البته بحران ها برای آن اتفاق می افتد و همچنین برای اقتصاد. اما این داستان های دوران باستان است که شما را به فکر رفتارهای انسانی می اندازد.
داستان "صادقانه حرف" لئونید پانتلیف در سال 1941 نوشته شده است. عصر یک روز مردی در باغ پسر کوچکی را دید که گریه می کند. او تصمیم گرفت دلیل آن را بفهمد. بچه های بزرگتر او را به شرکت در بازی جنگ دعوت کردند. آنها او را برای نگهبانی از انبار پودر در یک نگهبان قرار دادند حرف افتخار او را گرفتیم و رفتیم. هنوز هیچ بچه ای وجود ندارد.
مرد بلافاصله جدی بودن وضعیت را احساس نکرد ، اما نمی خواست او را ترک کند ، تصمیم گرفت به او کمک کند. او از او دعوت کرد تا برای خوردن غذا به خانه بدود. اما پسر دید که دایی یک فرد نظامی نیست ، تا او را از نگهبان برکنار کند. هنگامی که مرد سرباز را پیدا کرد ، پسر دراز شد و با شنیدن اینکه سرگرد با مطاعت پست خود را ترک کرد. مرد محکم با پسر دست داد و پس از جدا شدن از او ، نمی توانست مدتها او را فراموش کند. او مطمئن بود که پسری با چنین اراده و چنین کلمه محکمی از چیزهای وحشتناک تر نخواهد ترسید ، که او یک شخص واقعی خواهد بود. او از ملاقات با چنین جوانی خوشحال شد.