آگاهی به عنوان یک مفهوم فلسفی

فهرست مطالب:

آگاهی به عنوان یک مفهوم فلسفی
آگاهی به عنوان یک مفهوم فلسفی

تصویری: آگاهی به عنوان یک مفهوم فلسفی

تصویری: آگاهی به عنوان یک مفهوم فلسفی
تصویری: بررسی یک مفهوم فلسفی جالب به نام برآمدگی، پدیداری یا نوظهوری 2024, ممکن است
Anonim

آنها هزاران سال پیش سعی کردند مفهوم "آگاهی" را تعریف کنند. با توسعه آموزش فلسفی ، بسیاری از جریانات و مکاتب جداگانه ظهور کردند که روشهای خاص خود را در بررسی پدیده داشتند. هنوز هیچ تعریف عینی روشنی از آگاهی ، ساختار آن وجود ندارد.

مرز آگاهی
مرز آگاهی

مسئله آگاهی توسط شاخه های مختلف فلسفه مورد بررسی قرار گرفته و در حال بررسی است. اگر جنبه هستی شناختی را در نظر بگیریم ، برای پاسخ به سوال ، باید منشأ ، ساختار ، رابطه با ناخودآگاه و خودآگاهی را بشناسید. همچنین باید رابطه بین ماده و آگاهی را روشن کنید. این یک فرایند نسبتاً پیچیده است که نیاز به عینیت دارد.

سه رویکرد برای مطالعه مفهوم "آگاهی"

در مطالعه آگاهی سه روش اصلی وجود دارد. هر کدام از آنها جنبه ها و معایب مثبت خاص خود را دارند. با هم می توانند تصویری کم و بیش روشن ارائه دهند.

جنبه معرفتی. در این حالت ، توانایی های شناختی مورد مطالعه قرار می گیرد که به لطف آن فرد قادر به کسب دانش جدید است.

رویکرد بدیهیاتی. آگاهی به عنوان یک ماهیت کل نگر مشاهده می شود.

رویکرد عملی در پیش زمینه جنبه های فعالیت وجود دارد. توجه ویژه ای به ارتباط آگاهی با اعمال انسان توجه می شود.

تعریف مفهوم "آگاهی" در فلسفه

در فلسفه ، آگاهی می تواند به عنوان بالاترین توانایی بازتاب ذهنی واقعیت پیرامون تعریف شود. آگاهی مختص انسان است. آگاهی نمی تواند انعکاس بی عاطفه و عاطفی از جهان درونی یا بیرونی باشد. لازم است که در مورد پدیده آگاهی همانند تجربه و دانش همزمان در درون فرد صحبت شود.

تعریف دیگری از آگاهی وجود دارد - به عنوان بازتابی هدفمند از واقعیت پیرامونی ، که بر اساس آن رفتار آن تنظیم می شود. اندیشه بشری مدتها به دنبال این ایده آگاهی بود. در همان زمان ، برای مدت طولانی ، ناخودآگاه و خودآگاه یکی بودند ، از هم جدا نبودند. هوشیاری اغلب با هوش و تفکر برابر شده است.

مشکل بزرگ برای جدایی آگاهی ، تعریف آن این است که در هر عمل آگاهی ، منحصر به فرد و اصالت یک فرد فرو می ریزد. آگاهی به معنای واقعی کلمه در هر مظهر انسانی بیان می شود. به گفته نیچه ، نمی توان آن را از تجربه زندگی جدا کرد. باید همراه با آن مورد بررسی قرار گیرد.

ساختار آگاهی

فلسفه آگاهی را به عنوان یک سیستم جدایی ناپذیر در نظر می گیرد. با این حال ، در هر گرایش فلسفی جداگانه ، ساختار کاملاً متفاوتی دارد. به عنوان مثال ، A. Spirkin سه حوزه اصلی را شناسایی می کند: شناختی ، احساسی ، با اراده قوی.

اما C. G. Jung در حال حاضر چهار عملکرد هوشیاری را شناسایی می کند که در سطح آگاهانه و ناخودآگاه خود را نشان می دهد: تفکر ، احساسات ، احساسات ، شهود.

تاکنون ، فلاسفه در تلاشند تا ساختار روشنی از آگاهی را ارائه دهند ، اما همه اینها تا حدی ذهنی انجام می شود.

توصیه شده: