پذیرفتن این واقعیت که کودکان به این دنیا نمی آیند تا امید کسی را توجیه کنند و زندگی ایده آل والدین خود را بپذیرند ، برای بسیاری از والدین دشوار است. غالباً ، جاه طلبی های والدین اجازه نمی دهد کودک باز شود و خودش شود ، در نتیجه یک شخصیت آزاد و مستقل را در او از بین می برد.
در بعضی از خانواده ها ، کودک هنوز وقت تولد نداشته است ، زیرا والدین قبلاً برنامه مفصلی از زندگی او تهیه کرده اند: به کدام مهد کودک می رود ، چه کتابهایی را دوست خواهد داشت ، به چه چیزهایی علاقه مند خواهد بود ، کدام یک مدرسه ای که در آن تحصیل خواهد کرد ، از کدام دانشگاه فارغ التحصیل می شود ، در کجا کار می کند ، چه زمانی و با چه کسی ازدواج می کند و غیره
منشأ چنین برنامه های ناپلئونی برای زندگی کودکان در دوران کودکی خود والدین است. هنگامی که مادرم می خواست یک بالرین شود ، با "پاس" خود قلب مخاطبان را بدست آورد و در بهترین صحنه های جهان اجرا کند. و پدر یک بار آرزو داشت که یک فوتبالیست بزرگ شود ، که بهترین تیم های جهان برای او رقابت می کنند. اما مشکلی پیش آمد و این رویاها محقق نشدند. پدر و مادر شدن ، این افراد سعی می کنند رویاهای تحقق نیافته خود را از طریق کودکان تحقق بخشند.
چه موقع جاه طلبی والدین مانع زندگی فرزندانشان می شود؟
همه والدین را می توان به طور مشروط به 3 دسته تقسیم کرد:
- والدینی که در انتخاب سرگرمی ها به کودک آزادی کامل می دهند. با وجود چنین والدینی ، کودکان فقط در آن محافل و بخشهایی که واقعاً دوست دارند درگیر می شوند. در عین حال والدین ویزیت خود را کنترل نمی کنند. اگر کودک تصمیم بگیرد از رفتن به هر حلقه یا بخشی جدا شود ، اصراری برای ادامه کلاس ندارند. آزادی کامل البته خوب است. اما کودکان کودک هستند ، ویژگی های آنها عدم انسجام است. آنها هنوز هم خویشتنداری و انضباط را یاد می گیرند. بنابراین ، مهم است که به آنها بیاموزید تا بر دشواری هایی که همیشه وجود خواهد داشت ، فارغ از نوع فعالیت غلبه کنند. به عنوان مثال ، شما می توانید با کودک موافقت کنید که حداقل 6 ماه در هر بخش یا حلقه جدید شرکت کند.
- والدینی که سعی می کنند حداکثر فرصت رشد را به فرزند خود بدهند. این والدین فرزندان خود را به انواع محافل و بخشها می برند ، كودك را كاملاً بارگیری می كنند و یك دقیقه وقت آزاد ندارند. بازی ، تفریح و گاهی بی دغدغه برای کودک امری حیاتی است. مواردی وجود داشت که به دلیل استرس بیش از حد ، کودکان شروع به لکنت می کردند ، به درون خود می کشیدند و گاهی اوقات با مشکلات سیستم عصبی مواجه می شدند.
- والدینی که از طریق کودکی زندگی می کنند و آنها به تنهایی زندگی نمی کنند. این دسته از بزرگسالان حتی سعی نمی کنند خواسته ها ، آرزوها و تمایلات فرزندان خود را در نظر بگیرند. اگر مادری از کودکی می خواست ویولن بنوازد ، پس فرزندش باید این کار را انجام دهد. حتی اگر شنوایی نداشته باشد. اگر پدر مهندس نشده است ، پسرش قطعاً باید این کار را انجام دهد. حتی اگر او با ریاضیات و فیزیک اصلاً دوستانه نباشد.
چنین والدینی بدون اینکه بدانند رشد فرزندانشان را محدود می کنند. کودک می تواند در طراحی موفق شود و به یک طراح موفق تبدیل شود و در عوض ترازوهای منفور بازی کند. پسر می تواند یک عکاس موفق شود ، و در عوض تحصیل می کند تا یک اقتصاددان باشد ، در حالی که درک می کند که یک روز در این حرفه کار نخواهد کرد.
عواقب فشار والدین
همه کودکان از بدو تولد هدفمند نیستند. برخی از مردم واقعاً به یک ضربه شروع و پشتیبانی نیاز دارند. اما در عین حال ، همیشه گوش دادن به علایق و تمایلات کودک ضروری است.
والدینی که کودک را تحت فشار قرار می دهند اغلب حتی به عواقب منفی احتمالی آن فکر نمی کنند. کودکان پیش دبستانی که مدت طولانی تحت فشار هستند اغلب بدخلق ، عصبی و گوشه گیر هستند. بعضی از آنها شب ادراری و لکنت زبان دارند.
دانش آموزان جوان تر معمولاً بی احساس ، بی حال ، بی حال شده ، بسیار بیمار می شوند و دیگر علاقه ای به تحصیل خود ندارند.
در کودک نوجوان ، هنگامی که کودک کلاس ها و مدرسه را رد می کند ، قاپ می زند ، یاغی می شود ، اغلب واکنش های اعتراضی مشاهده می شود. برخی از نوجوانان به سیگار کشیدن و استفاده از الکل و مواد روانگردان اعتیاد پیدا می کنند.
لازم به یادآوری است که فرزندان والدین خود نیستند بلکه افراد مستقلی هستند. و وظیفه والدین این است که به فرزندشان کمک کنند تا خودش را باز کند و خودش شود و نه کپی موفقیت آمیزتر او.