"اگر مهربان باشید ، این خوب است ، اما در مقابل ، بد است!" - شخصیت معروف کارتونی لئوپولد گربه آواز می خواند. و ، به نظر می رسد ، این است. اما من حکمت عامیانه را به خاطر می آورم: "نیکی نکن - شیطانی نمی کنی". در واقع ، خیلی نادر نیست که یک خیرخواه در پاسخ به کار خیر ناسپاسی سیاه دریافت کند. و من فکر می کنم: شاید انجام کار خوب همیشه خوب نباشد؟
برای درک این موضوع ، ابتدا باید تعیین کنید که چه چیز خوب است و چه چیز بدی ، و این گاهی اوقات بسیار بسیار دشوار است. خیر مطلق ، مانند شر مطلق ، در جهان وجود ندارد ، همه چیز نسبی است. به یادآوری یک جمله دیگر کافی است: "آنچه برای یک روسی خوب است ، مرگ برای یک آلمانی است." همه چیزهایی که برای یک نفر خوب است به همان اندازه برای دیگری خوب نخواهد بود.
نامهربانی خوب
یک فرد چند بار در طول زندگی خود می شنود: "ما باید این کار را انجام دهیم ، نه کار دیگری. به ما گوش فرا دهید ، آرزوی سلامتی شما را داریم. " این همان چیزی است که والدین به کودک می گویند ، و دوستان ، همکاران و رئیسان به یک بزرگسال می گویند. و ، به عنوان یک قاعده ، این گفته می شود تا یک شخص را متقاعد کند آنچه را که فعلا نمی خواهد انجام دهد.
خوب است اگر چنین مشاورانی انگیزه های خودخواهانه نداشته باشند ، که این امر چندان غیرمعمول نیست.
شاید فرد متعاقباً تمام خرد این توصیه را تشخیص داده و از آنها قدردانی کند و از کسانی که او را به راه درست هدایت کردند تشکر کند. اما بیشتر اوقات این به طریقی دیگر اتفاق می افتد: یک فرد ، پا به پای منافع خود ، از توصیه ها پیروی می کند ، اما نتیجه او راضی نمی کند. و مشاور را مسئول مشکلات و ناکامی های خود می داند!
وضعیت دیگر غیر معمول نیست: یک شخص واقعاً به کمک احتیاج دارد و ظاهراً آن را با سپاس می پذیرد ، فقط پس از آن ، وقتی همه چیز دوباره خوب پیش می رود ، او ناگهان ارتباط با کسی را که به مرور زمان شانه ای دوستانه به او ارائه داده متوقف می کند. و بعضی اوقات رک و پوست کنده از او بدش می آید. یک دوست خوب تعجب می کند: «چه اتفاقی افتاد؟ من چه اشتباهی کرده ام؟ بالاخره من کار خوبی انجام دادم! " با این وجود ، وضعیت تعجب آور نیست: هنگام برقراری ارتباط با "نیکوکار" خود ، یک بازنده سابق شرایطی را که در آن ضعیف و درمانده بود به یاد می آورد ، مشکلاتی که به تنهایی نمی توانست از پس آن برآید. دستیار اخیر برای او تبدیل به "سرزنش زنده" می شود ، خاطره ای از روزهای سیاه. به طور طبیعی ، یک فرد تلاش می کند حداقل با محدود کردن ارتباط با افرادی که خود را ملزم به انجام چنین خاطرات و احساسات ناخوشایند می کند ، از بین ببرد.
خوب شر
شر نیز خیلی ساده نیست. جراحان این جمله را دارند "برای مهربان بودن ، باید بی رحم باشید." در واقع ، یک پزشک ، در حالی که به بیمار کمک می کند ، باید تصمیماتی اتخاذ کند که گاهی بسیار سخت ، حتی بی رحمانه باشد. ترحم و همدلی بیش از حد در برخی موارد می تواند صدمات جبران ناپذیری ایجاد کند و حتی منجر به مرگ بیمار شود.
اما حتی در زندگی روزمره ، یک عمل ناپسند در نگاه اول می تواند به یک نعمت تبدیل شود. در اینجا مرد حاضر نیست به یکی از دوستان خود پول بدهد یا در شرکت خود شغلی پیدا کند. از یک طرف ، به نظر می رسد بی عاطفه و بی احساس است. اما اگر دوستی مرتباً پول بخواهد ، و سپس مرتباً پس دادن آن را "فراموش" کند ، آیا این امتناع او را وادار نمی کند که به دنبال راه های مستقلی برای حل مشکلات مادی خود برود؟ و اگر یک آشنای خوب یا دوست خود را استخدام کرده اید ، اگر یقین داشته باشد که قادر به کنار آمدن با کار نیست ، آیا شخص خطر از بین بردن روابط با او را ندارد؟
یا والدینی که کودک را در اعمال او محدود می کنند ، از او مطالبه می کنند ، زندگی او را کنترل می کنند - آیا آنها شخصیت رو به رشد را از آزادی نمی گیرند؟ اما کودکی که در یک فضای تسلیم پذیری بزرگ شده باشد ، با احتمال زیاد ، قادر به تبدیل شدن به یک فرد مسئولیت پذیر و شایسته نخواهد بود - به هر حال ، او صرف نظر از دیگران عادت دارد فقط آنچه را دوست دارد انجام دهد.
شاید درست ترین راه حل دخالت در زندگی فقط افرادی باشد که شخص مسئول آنهاست - کودکان ، افراد مسن ، بیماران و تنها در مواردی که واقعا ضروری باشد.
گاهی اوقات تعیین درجه ضرورت و میزان سودمندی یک عمل نسبتاً دشوار است.
و در عین حال ، فرد نباید به راحتی خود بلکه به فکر رفاه بخش باشد. افراد دارای توانایی بالغ باید مشکلات خود را به تنهایی حل کنند ، در صورت وجود میل و فرصت می توانید به آنها کمک کنید و فقط در صورت درخواست خود آنها. و حتی انجام یک کار خوب ، نباید انتظار قدردانی برای آن ، کارهای خوب متقابل و "سود سهام" دیگر را داشت.